دوباره یک شب یلدا دوباره قرعهی فال
دوباره یک شب یلدا دوباره قرعهی فال
و نیستی که بگویی «الهی از امسال...»
غزل غزل من و حافظ، و باز تکرارِ :
« شَمَمتُ رَوحَ وِدادٍ و شِمتُ برق وصال»
نفس کشیدن من را دوباره ممکن کن
«به خاک ما گذری کن که خون مات حلال....»
به خاک من که پر از آرزوی پرواز است
بگو... چگونه بمانم بدون پر، بی بال...
در آستانهی سرمای دی بدون توام
هنوز زنده که... بنویسم از... خیال محال!
هنوز زنده به امید مرگ وقتی که
به من امید تو را میدهد، تو... قرعهی فال...
همین دو چشم ترمن بس است روزی که
تو را دوباره ببینم تو را اولی الاحوال
#زهرا_رشیدی
و نیستی که بگویی «الهی از امسال...»
غزل غزل من و حافظ، و باز تکرارِ :
« شَمَمتُ رَوحَ وِدادٍ و شِمتُ برق وصال»
نفس کشیدن من را دوباره ممکن کن
«به خاک ما گذری کن که خون مات حلال....»
به خاک من که پر از آرزوی پرواز است
بگو... چگونه بمانم بدون پر، بی بال...
در آستانهی سرمای دی بدون توام
هنوز زنده که... بنویسم از... خیال محال!
هنوز زنده به امید مرگ وقتی که
به من امید تو را میدهد، تو... قرعهی فال...
همین دو چشم ترمن بس است روزی که
تو را دوباره ببینم تو را اولی الاحوال
#زهرا_رشیدی
- ۴۲۸
- ۳۰ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط