به چشمای گربه اییم خیره شد منم که خجالتی چشامو از شگرفتم
به چشمای گربه اییم خیره شد منم که خجالتی چشامو از شگرفتم وبا همون غرور همیشگیم راهمو کج کردمو خواستم برم که احساس کردم یه چیز خیلی سرد دور دستم پیچید با بهت به دستم نگاه کردم با چه جرعتی به هم دست میزد سریع دستمو از دستش بیرون کشیدم وبا داد گفتم: لو به حقی بهم دست میزنی مگه من نگفتم بدم میاد کسی به هم دست بزنه 😠 از یه طرف تو دلم عروسی بود از یه طرف از اینکه به هم دست زده بود عصبی بودم گفت: ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم 😔 با دیدن او چشمای اهویی ومظلومش از کاری که کردم پشیمون شدم رفتمو جلوش ایستادم هنوز سرش پایین بود دسته سردشو توی دستای گرمم گفتم گفتم: من این جوری نگفتم که ناراحت شی میدونی که چقدر دوست دارم😍 سرشو اروم بلند کردو با اون صدای ارامش بخشش گفت :تو هیچ وقت نمی تونی به اندازه ایی که من تو رو دوس دارم دوسم داشته باشی 😔 از حرفش ناراحت شدم ولی چون زیادی زود رنج بود گفتم :یعنی من چقدر دوس داری؟یه لخند خیلی دلربا زد که دلم قنج رفت وگفت: به اندازهی هرچی که خدا خلق کرده😍 اوندستشو روی دستای من گذاشت وتوی چشمام خیره شد........
#لوهان😍
#لوهان😍
- ۲.۶k
- ۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط