سلومی مجدد نظررررررر پیلیزززززز
سلومی مجدد نظررررررر پیلیزززززز
✽ستارگان عاشق✽
پارت⑳
۞هیومین۞
از سهون خواسته بودم ساعت۳ظهر بریم قرار.موهامو شونه کردم و محکم بالا بستمشون.یه تیکه از موهامو ریخته بودم روصورتم.نوک موهامو فر کردم.تاپم قرمز بود.دامنمم مشکی بود و تا بالای زانوم بود.کت براق مشکیمو برداشتم و پوشیدم.دستکش نقره ای که براق بودو از رو میز برداشتم و کردم دستم.اون زخم آزارم میداد،کیف دستی کوچولوی قرمز با یه کفش پاشنه ۱۰ سانتی قرمز.ادکلنم که بوی تلخی داشت رو برداشتم و به خودم زدم.همه چیم تکمیل بود.خط چشممو پر رنگتر کشیده بودم و رژ لبم قرمز بود.خیلی کم پیش میومد این مدلی آرایش کنم.امروز روز آخر بود.حداقل کل روزو باهاش خوش باشم و شب بهش بگم.این آخرین فرصتمه.ظرف غذاهارو برداشتم.واقعا دست پختم خوب بود.در اتاقو باز کردم.جلو در وایستاده بود.موهاشو ریخته بود رو صورتش.یه پیرهن سفید ساده پوشیده بود و با یه شلوار جین مشکی.یه کت سرمه ای دستش بود.لبخند زدم.&سلام_سلام&بریم؟_بریم.سوار ماشین شدیم.&خوب کجا بریم؟_لب دریا!&باشه
بعد ۲۰ مین ماشینو نگه داشت.از ماشین پیاده شدم._چقدر اینجا ساکته&اوهوم._ناهار خوردی؟&نه._چه خوب بیا باهم غذا بخوریم.&اینجا؟_اوهووم،ببینم زیر انداز داری؟&فک کنم////
✼جسیکا✼
عذاب وجدان داشت دیوونه م میکرد.باید از هیومین معذرت بخوام.از خوابگاه زدم بیرون.رفتم سمت خوابگاهشون،در اتاقو زدم.جیون دروباز کرد._آه سلام هیومین هست؟&سلام نه با سهون رفته سر قرار_چی ؟؟؟&با اوه سهون رفته سرقرار._لطفا بهش نگو که من اومدم اینجا&باشه.از زور خشم دستامو مشت کرده بودم کل بدنم میلرزید،رفته سرقرار با سهون؟؟؟آه نمیتونم دیگه تحمل کنم.///
✻هیومین✻
_وااااییی سهون بسه یخ زدم.&خیلی سردههه.پاهامونو گذاشته بودیم تو آب.همه چی یادم رفته بود خیلی خوشحال بودم._سهون خورشید داره غروب میکنه.&خوبه باشه.دستمو گرفت و رفتیم سمت ساحل._بیا بشینیم.رو ماسه های ساحل نشستم.سهون بغل دستم نشست.&امروز روز خیلی خوبی بود.توی دلم گفتن و بدترین روزت.نفس عمیق کشیدم.قیافه جدی به خودم گرفتم،_سهون&جانم_میخوام یه چیزی بهت بگم.&چی؟_بیا تموم کنیم&چیو_رابطمونو.&چییی؟_باید این رابطه تموم بشه،من و تو بدرد هم نمیخوریم.این رابطه به صلاح هیچکدوممون نیست.از جام بلند شدم کفشامو پام کردم.از جاش بلند شد و روبروم واستاد:من برای تو چی هستم؟اسباب بازی؟.با سردی بهش نگاه کردم&یعنی یعنی هیچ حسی بهم نداشتی؟تو عاشق من نبودی؟_نه من هیچ علاقه ای بهت نداشتم،فقط برام سرگرمی بودی.من عاشق تو نیستم اوه سهون.حتی بهت فکرم نمیکنم.اشک تو چشماش جمع شده بود.از خودم متنفر بودم.قلبم داشت خودشو محکم میکوبوند به سینه م،بزور خودمو سر پا نگه داشتم.نمیخواستم اذیت شه.محکم با دوتا دستاش بازومو گرفت،&هیومین خواهش میکنم بهم دروغ نگو،خواهش میکنم.میدونم میدونم دوسم داری.قطره اشکش ریخت پایین،قلبم آتیش گرفت.دستمو گرفتم،&میشنوی صدای قلبمو؟توروخدا بس کن داری شوخی میکنی؟_من باهات شوخی ندارم،توبرام اهمیتی نداری.من دوست ندارم.محکم بغلم کرد:نه من نمیتونم بدون تو زنده باشم.داری منو میکشی بس کن.نمیزارم ترکم کنی.تو دنیای منی.همه چیز منی.)کاش من میمردم.کاش الان قلبم وایمیستاد.کاش زجر دادنشو نمیدیدم.خودمو از بغلش کشیدم بیرون.کیفمو از رو زمین برداشتم.سهون داشت گریه میکرد.کاش هیچوقت گریه یک مردو نمیدیدم.ماشینی که بابام فرستاد اومد.سوار شدم،ماشین گاز داد.صدای زجه های سهون رو میشنیدم.دنبال ماشین دویید.دوتا دستمو گذاشتم جلوی دهنم بغضم ترکید.اشکام سرازیر شدن.هق هقم بلند تر شد.به سختی میتونستم نفس بکشم.کاش کاش هیچوقت باهاش آشنا نمیشدم....صداش همش تو گوشم بود(تو عاشق من نبودی؟نه من نمیتونم بدون تو زندگی کنم..........تو دنیای منی.......همه چیز منی)خاطراتم برام زنده شده بود،اونشب رو استیج،وقتی گوشیشو گرفتم.آهنگی که باهم خوندیم.اونروز تو شهربازی......چطور الان زندگی کنم؟بدون...سهون
#loverstars
✽ستارگان عاشق✽
پارت⑳
۞هیومین۞
از سهون خواسته بودم ساعت۳ظهر بریم قرار.موهامو شونه کردم و محکم بالا بستمشون.یه تیکه از موهامو ریخته بودم روصورتم.نوک موهامو فر کردم.تاپم قرمز بود.دامنمم مشکی بود و تا بالای زانوم بود.کت براق مشکیمو برداشتم و پوشیدم.دستکش نقره ای که براق بودو از رو میز برداشتم و کردم دستم.اون زخم آزارم میداد،کیف دستی کوچولوی قرمز با یه کفش پاشنه ۱۰ سانتی قرمز.ادکلنم که بوی تلخی داشت رو برداشتم و به خودم زدم.همه چیم تکمیل بود.خط چشممو پر رنگتر کشیده بودم و رژ لبم قرمز بود.خیلی کم پیش میومد این مدلی آرایش کنم.امروز روز آخر بود.حداقل کل روزو باهاش خوش باشم و شب بهش بگم.این آخرین فرصتمه.ظرف غذاهارو برداشتم.واقعا دست پختم خوب بود.در اتاقو باز کردم.جلو در وایستاده بود.موهاشو ریخته بود رو صورتش.یه پیرهن سفید ساده پوشیده بود و با یه شلوار جین مشکی.یه کت سرمه ای دستش بود.لبخند زدم.&سلام_سلام&بریم؟_بریم.سوار ماشین شدیم.&خوب کجا بریم؟_لب دریا!&باشه
بعد ۲۰ مین ماشینو نگه داشت.از ماشین پیاده شدم._چقدر اینجا ساکته&اوهوم._ناهار خوردی؟&نه._چه خوب بیا باهم غذا بخوریم.&اینجا؟_اوهووم،ببینم زیر انداز داری؟&فک کنم////
✼جسیکا✼
عذاب وجدان داشت دیوونه م میکرد.باید از هیومین معذرت بخوام.از خوابگاه زدم بیرون.رفتم سمت خوابگاهشون،در اتاقو زدم.جیون دروباز کرد._آه سلام هیومین هست؟&سلام نه با سهون رفته سر قرار_چی ؟؟؟&با اوه سهون رفته سرقرار._لطفا بهش نگو که من اومدم اینجا&باشه.از زور خشم دستامو مشت کرده بودم کل بدنم میلرزید،رفته سرقرار با سهون؟؟؟آه نمیتونم دیگه تحمل کنم.///
✻هیومین✻
_وااااییی سهون بسه یخ زدم.&خیلی سردههه.پاهامونو گذاشته بودیم تو آب.همه چی یادم رفته بود خیلی خوشحال بودم._سهون خورشید داره غروب میکنه.&خوبه باشه.دستمو گرفت و رفتیم سمت ساحل._بیا بشینیم.رو ماسه های ساحل نشستم.سهون بغل دستم نشست.&امروز روز خیلی خوبی بود.توی دلم گفتن و بدترین روزت.نفس عمیق کشیدم.قیافه جدی به خودم گرفتم،_سهون&جانم_میخوام یه چیزی بهت بگم.&چی؟_بیا تموم کنیم&چیو_رابطمونو.&چییی؟_باید این رابطه تموم بشه،من و تو بدرد هم نمیخوریم.این رابطه به صلاح هیچکدوممون نیست.از جام بلند شدم کفشامو پام کردم.از جاش بلند شد و روبروم واستاد:من برای تو چی هستم؟اسباب بازی؟.با سردی بهش نگاه کردم&یعنی یعنی هیچ حسی بهم نداشتی؟تو عاشق من نبودی؟_نه من هیچ علاقه ای بهت نداشتم،فقط برام سرگرمی بودی.من عاشق تو نیستم اوه سهون.حتی بهت فکرم نمیکنم.اشک تو چشماش جمع شده بود.از خودم متنفر بودم.قلبم داشت خودشو محکم میکوبوند به سینه م،بزور خودمو سر پا نگه داشتم.نمیخواستم اذیت شه.محکم با دوتا دستاش بازومو گرفت،&هیومین خواهش میکنم بهم دروغ نگو،خواهش میکنم.میدونم میدونم دوسم داری.قطره اشکش ریخت پایین،قلبم آتیش گرفت.دستمو گرفتم،&میشنوی صدای قلبمو؟توروخدا بس کن داری شوخی میکنی؟_من باهات شوخی ندارم،توبرام اهمیتی نداری.من دوست ندارم.محکم بغلم کرد:نه من نمیتونم بدون تو زنده باشم.داری منو میکشی بس کن.نمیزارم ترکم کنی.تو دنیای منی.همه چیز منی.)کاش من میمردم.کاش الان قلبم وایمیستاد.کاش زجر دادنشو نمیدیدم.خودمو از بغلش کشیدم بیرون.کیفمو از رو زمین برداشتم.سهون داشت گریه میکرد.کاش هیچوقت گریه یک مردو نمیدیدم.ماشینی که بابام فرستاد اومد.سوار شدم،ماشین گاز داد.صدای زجه های سهون رو میشنیدم.دنبال ماشین دویید.دوتا دستمو گذاشتم جلوی دهنم بغضم ترکید.اشکام سرازیر شدن.هق هقم بلند تر شد.به سختی میتونستم نفس بکشم.کاش کاش هیچوقت باهاش آشنا نمیشدم....صداش همش تو گوشم بود(تو عاشق من نبودی؟نه من نمیتونم بدون تو زندگی کنم..........تو دنیای منی.......همه چیز منی)خاطراتم برام زنده شده بود،اونشب رو استیج،وقتی گوشیشو گرفتم.آهنگی که باهم خوندیم.اونروز تو شهربازی......چطور الان زندگی کنم؟بدون...سهون
#loverstars
- ۶.۵k
- ۲۴ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط