فرض کنبه عکاس بگوم تارها سپد را ساه کند و چن و چروک

فرض کن به عکاس بگويم تارهاي سپيد را سياه کند و چين و چروک ها را ماستمالي و حتي از آن خنده ها که دوست داري برايم بکارد !

ولي باز هم از نگاهم پيداست چقدر به نبودنت خيره مانده ام
دیدگاه ها (۱)

من درختت میمانم …تو تبر هم که بشوی و بخواهی مرا قطع کنی ،آخر...

براى فرامـوش کردنت هـرشب آرزوى آلزایمر مـیکنم …خوش بــه حال ...

کاش ميشد يک لحظه جايمان را با هم عوض کنيم شايد تو ميفهميدي چ...

گاهي دلت از سن و سالت مي گيردميخواهي کودک باشيکودک به هر بها...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۸

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط