و دید شینوبو با یا بچه روی پاش خوابیدن و سردشونه گیو شینو
و دید شینوبو با یا بچه روی پاش خوابیدن و سردشونه گیو شینوبو رو صدا کرد و شینوبو بیدار شد و سلام کرد گیو پرسید چرا اینجایی که نارو که بیدار شده بود
گفت: یادش نیست خونش کجاست و بیمارستان اتیش گلفته جا برا موندن ندالیم
گیو:چرا نمیاین خونه من؟
شینوبو:......... ... ( درحال فکر کردن)
نارو:تو تنهایی؟
گیو:اره
نارو ؛:پس نه
شینوبو جلوی دهنش رو گرفت و گفت: اگه برات مزاحمت ایجاد نمیکنیم باشه
و با نارو بلند شدن رفتن خونه ی گیو.........
گفت: یادش نیست خونش کجاست و بیمارستان اتیش گلفته جا برا موندن ندالیم
گیو:چرا نمیاین خونه من؟
شینوبو:......... ... ( درحال فکر کردن)
نارو:تو تنهایی؟
گیو:اره
نارو ؛:پس نه
شینوبو جلوی دهنش رو گرفت و گفت: اگه برات مزاحمت ایجاد نمیکنیم باشه
و با نارو بلند شدن رفتن خونه ی گیو.........
۱.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.