کاش از عکس هایت کمی یاد میگرفتی

کاش از عکس هایت کمی یاد میگرفتی،
هنوز هم دستشان دور گردنم است وهنوز هم یک جوری نگاهم میکنند انگار از من زیبا تر ندیده اند،
بی معرفت جانم؛
راستی عکس هایت مثل خودت نیستند که گاهی باشند و گاهی نباشند،
مثلا همین دیشب که حالم از بد هم بدتر بود،
زل زده بودند به چشم هایم و تا خواب نرفتم پلک روی هم نگذاشتند...
اصلا من برای این عکس ها بدجور مهمم،
آنقدر که از اشکم نچکیده چشم هایشان پر از اشک میشود ولی گریه،
نه گریه نمیکنند
غرورشان به خود ِ لعنتیت رفته....
بین خودمان بماند،
دست هایم را گرفته اند،
آنجا توی عکس ولی این دست های سرد،
بدجوری گرمای دست های خودِ شما را کم دارد...


فاطمه_جوادی
دیدگاه ها (۱)

تو رفته ای و میدانم دلت برای دیوانه بازی های من تنگ میشود.....

من ازتو هیچ انتظاری ندارم،فقط برای یک بارهم شده ،سراغم بیا.....

من جورِ دیگر نمی توانم باشمنــه سیاست دارمنــه می دانم کدام ...

دارم عادت می کنمبه نخواستنِ خواسته هایم به گمانم این آغازِ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط