اسم فیک:عاشق غریب
اسم فیک:عاشق غریب
Part1
ات:یک دختر خیلی احساسی رفته کانادا و پیش پسر عموش زندگی میکنه و یک داداش داره به نام تهیونگ که خیلی دوستش داره و الان کره است و ات هم ممیخواد برگرده کره
تهیونگ:یک پسری که از درون خیلی مهربونه اما از بیرون واقعا خونه که پیش کسایی که دوستش دارن خود واقعیش که مهربونه نشون میده یک خواهر داره به نام ات که درواقع یک حقیقتی تازه فهمیده که باورش نمیشه و قلدر مدرسه است
سن ات:۱۴
سن تهیونگ:۱۶
ژانر:عاشقانه،اسمات،مدرسه ای،برادرناتنی
تعداد پارت :نامعلوم
اسپویل:.............................................
........................................................................................
ات ویو
توی اتاقم بودم و داشتم وسایلمو جمع میکردم چون میخواستم بعد ۱ سال بلخره برم کره واییییی خیلی خوشحالم بلخره میتونم تهیونگ رو ببینم خیلی دلم براش تنگ شده داشتم وسایلمو جمع میکردم که پسر عموم اومد تو اتاقم
ته ایل:بیب داری میری
ات:میشه کمتر گه بخوری
ته ایل:عههههه با ددی اینطوری حرف میزنی
ات:از سر راهم برو کنار
هلش دادم و رفتم پایین
زن عمو:دخترم داری میری
ات:آره زن عمو ممنونم خیلی این چند وقت بهتون زحمت دادم ممنونم واقعا
زن عمو:خواهش میکنم عروس گلم
ات:زن عمو میشه اینطوری صدام نکنی(با خنده ولی حرصی)
زن عمو:باشه خدافظ
ات:خدافظ
ته ایل اومد بغلم کرد و دره گوشم گفت
ته ایل:تو داری از من فرار میکنی وای بدوم هیچوقت از دست من خلاص نمیشی
هلش دادم و رفتم ماشین دمه در بود سوار شون و رفتم فرودگاه
هواپیما اومد رفتم نشستم رو صندلی که یک مهماندار اومد
مهماندار:دخترم مادر یا پدرت کجاست
ات:اممم من تنهام
مهماندار :واقعا
ات:بله
و رفت منم آهنگ گزاشتم برا خودم و خوابم برد
پرش زمانی به کره.................................................................................
Part1
ات:یک دختر خیلی احساسی رفته کانادا و پیش پسر عموش زندگی میکنه و یک داداش داره به نام تهیونگ که خیلی دوستش داره و الان کره است و ات هم ممیخواد برگرده کره
تهیونگ:یک پسری که از درون خیلی مهربونه اما از بیرون واقعا خونه که پیش کسایی که دوستش دارن خود واقعیش که مهربونه نشون میده یک خواهر داره به نام ات که درواقع یک حقیقتی تازه فهمیده که باورش نمیشه و قلدر مدرسه است
سن ات:۱۴
سن تهیونگ:۱۶
ژانر:عاشقانه،اسمات،مدرسه ای،برادرناتنی
تعداد پارت :نامعلوم
اسپویل:.............................................
........................................................................................
ات ویو
توی اتاقم بودم و داشتم وسایلمو جمع میکردم چون میخواستم بعد ۱ سال بلخره برم کره واییییی خیلی خوشحالم بلخره میتونم تهیونگ رو ببینم خیلی دلم براش تنگ شده داشتم وسایلمو جمع میکردم که پسر عموم اومد تو اتاقم
ته ایل:بیب داری میری
ات:میشه کمتر گه بخوری
ته ایل:عههههه با ددی اینطوری حرف میزنی
ات:از سر راهم برو کنار
هلش دادم و رفتم پایین
زن عمو:دخترم داری میری
ات:آره زن عمو ممنونم خیلی این چند وقت بهتون زحمت دادم ممنونم واقعا
زن عمو:خواهش میکنم عروس گلم
ات:زن عمو میشه اینطوری صدام نکنی(با خنده ولی حرصی)
زن عمو:باشه خدافظ
ات:خدافظ
ته ایل اومد بغلم کرد و دره گوشم گفت
ته ایل:تو داری از من فرار میکنی وای بدوم هیچوقت از دست من خلاص نمیشی
هلش دادم و رفتم ماشین دمه در بود سوار شون و رفتم فرودگاه
هواپیما اومد رفتم نشستم رو صندلی که یک مهماندار اومد
مهماندار:دخترم مادر یا پدرت کجاست
ات:اممم من تنهام
مهماندار :واقعا
ات:بله
و رفت منم آهنگ گزاشتم برا خودم و خوابم برد
پرش زمانی به کره.................................................................................
۱.۲k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.