من تا کمی قبل از تو زن بودم با گیسوان لخت بر شانه
من تا کمی قبل از تو زن بودم با گیسوان لخت بر شانه
یک دامن چین دار کوتاه و یک آینه یک کیف یک شانه
من تا کمی قبل از تو زن بودم یک زن که حتی وقت تنهایی
احساس امنیت نمیکردم جز پشت میز آشپزخانه
پیش از تو زن بودم زنی مثل زنهای امروزی کمی عاشق
یک خرده شاد و بیشتر خسته بسیار عاقل سخت دیوانه
پیش از تو... خیلی پیش تر از تو، در عصر یخ یا پیش از آن حتی
زن بودم و خوابیده بود آرام بر دامنم یک جفت پروانه
تو آمدی روح مرا آنقدر مانند انجیری تکان دادی
تا ریخت سبز و سرخ و شیرین از سرشاخه هایم دانه به دانه
هم برگهایم را تکاندی هم پروانه هایم را پراندی هم
خوابی زمستانی اسیرم کرد مانند خرسی پیر در ﻻنه...
وقتی که باران آمد و کم کم همراه من بیدار شد جنگل
یک خرس پیر خشمگین بودم معجونی از ژنهای مردانه
#پانته_آ_صفائی
یک دامن چین دار کوتاه و یک آینه یک کیف یک شانه
من تا کمی قبل از تو زن بودم یک زن که حتی وقت تنهایی
احساس امنیت نمیکردم جز پشت میز آشپزخانه
پیش از تو زن بودم زنی مثل زنهای امروزی کمی عاشق
یک خرده شاد و بیشتر خسته بسیار عاقل سخت دیوانه
پیش از تو... خیلی پیش تر از تو، در عصر یخ یا پیش از آن حتی
زن بودم و خوابیده بود آرام بر دامنم یک جفت پروانه
تو آمدی روح مرا آنقدر مانند انجیری تکان دادی
تا ریخت سبز و سرخ و شیرین از سرشاخه هایم دانه به دانه
هم برگهایم را تکاندی هم پروانه هایم را پراندی هم
خوابی زمستانی اسیرم کرد مانند خرسی پیر در ﻻنه...
وقتی که باران آمد و کم کم همراه من بیدار شد جنگل
یک خرس پیر خشمگین بودم معجونی از ژنهای مردانه
#پانته_آ_صفائی
۴۶۷
۱۸ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.