پارت ۱
پارت ۱
(علامت آرکا *
علامت آگاتا +
اگاتا ویو
پشت در اتاق نشسته بودم و داشتم خاطرات که با پدر و مادرمون ساخته بودیم رو مرور میکردم پدر و مادری که دیگه پیشمون نبودن با مرور تک تک خاطراتی موجی از ناراحتی روی سرم خراب میشد آرکا هم دست کمی از من نداشت
* چرا چرا تنهامون گذاشتن ( با بغض
+ اونا تنهامون نذاشتن اونا همیشه با ما هستن البته.......( با بغض
* البته دیگه نمی بینیمشون ( با بغض
+ درسته ( با بغض
* اگه امروز به پدر و مادر اسرار نمیکردم بریم بیرون این اتفاق نمی افتاد
+ هی آرکا این دست ما نیست که کی بمیریم دست تقدیره، تقدیر اینطور برامون رقم زده
*( سرش رو انداخت پایین و گریه میکرد
بلند شدمو رفتم آرکا رو بغل کردم
+ هی داداشی درسته پدر و مادرمون رفتن ولی یادته مامان چی گفت
* اره گفت نباید تسلیم اتفاقات زندگی بشیم
+ درسته حالا بیا به حرف مامان عمل کنیم و تسلیم اتفاقات نشیم
* اره
+ قول؟
* قول
آگاتا آرکا رو بلند کرد و رفتن خونه، خونه ای که بوی غم میداد
+ هی آرکا میدونی اون صندوقی که مامان گفت کجاست
* اره توی انباریه
+ پس بیا بریم
* بریم
مادرمون قبل مرگش گفت روی صندوق یک نامه گذاشته اون نامه رو باید بخونیم رفتیم توی انباری نامه رو پیدا کردیم و بازش کردیم با چیزی که خوندیم شکه شدیم
این یعنی ما؟
(علامت آرکا *
علامت آگاتا +
اگاتا ویو
پشت در اتاق نشسته بودم و داشتم خاطرات که با پدر و مادرمون ساخته بودیم رو مرور میکردم پدر و مادری که دیگه پیشمون نبودن با مرور تک تک خاطراتی موجی از ناراحتی روی سرم خراب میشد آرکا هم دست کمی از من نداشت
* چرا چرا تنهامون گذاشتن ( با بغض
+ اونا تنهامون نذاشتن اونا همیشه با ما هستن البته.......( با بغض
* البته دیگه نمی بینیمشون ( با بغض
+ درسته ( با بغض
* اگه امروز به پدر و مادر اسرار نمیکردم بریم بیرون این اتفاق نمی افتاد
+ هی آرکا این دست ما نیست که کی بمیریم دست تقدیره، تقدیر اینطور برامون رقم زده
*( سرش رو انداخت پایین و گریه میکرد
بلند شدمو رفتم آرکا رو بغل کردم
+ هی داداشی درسته پدر و مادرمون رفتن ولی یادته مامان چی گفت
* اره گفت نباید تسلیم اتفاقات زندگی بشیم
+ درسته حالا بیا به حرف مامان عمل کنیم و تسلیم اتفاقات نشیم
* اره
+ قول؟
* قول
آگاتا آرکا رو بلند کرد و رفتن خونه، خونه ای که بوی غم میداد
+ هی آرکا میدونی اون صندوقی که مامان گفت کجاست
* اره توی انباریه
+ پس بیا بریم
* بریم
مادرمون قبل مرگش گفت روی صندوق یک نامه گذاشته اون نامه رو باید بخونیم رفتیم توی انباری نامه رو پیدا کردیم و بازش کردیم با چیزی که خوندیم شکه شدیم
این یعنی ما؟
۱.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.