من زندگی من را بازی دادی زندگی من خسته ام خسته ام از کسان

من زندگی من را بازی دادی زندگی من خسته ام خسته ام از کسانی که هروقت دلشون خواست رو سرم سروصدا میکنم خسته ام از خودم چون از بس مهربونم رفیقام من را مثل یه اسباب بازی گرفتن خسته ام خدا وقتی میدونستی من بدون پدرم هر روز رو سرم داد وبی داد میکنن چرا ازم گرفتیش چرا
دیدگاه ها (۲)

خیلی ازت بدم میاد خیلی

😞 😞 😞

رمان عشق اجباری پارت اول

سمتم گفتش اینجا چیکار می‌کنی گفتم بریم خونه بیمارستان رو نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط