داستان ایران
جایی بنایی بود با زیر بنای ۲۵۰۰ متر مربع ، پر شکوهترین سازه در تمام اطراف خودش . آنقدر از ساختمان های کوچک دور و برش سر تر بود که مردمان بیرون در آرزوی داشتنش بودند.صاحبان این خانه یکی پس از دیگری آن را به ارث می بردند.
گاهی صاحب خانه اهل علم و ادب و فرهنگ بود. دستور میداد بر اتاق هایش بیفزایند و دروازه اش را بر روی جویندگان دانش بگشایند.گاهی اهل قدرت بود . دستور میداد پشت دیوارهایش اتاق هایی محکم بسازند و پرش کنند از انواع سلاح ها.
هم قوی بود ، هم کسی جرات دزدی از خانه را به خود نمی داد.
قدیمی تر ها که رفتند بچه هایشان کمی تنبل شدند ؛ کمی سست تر . رفتند پی خوشگذرانی و هوسبازی.تا حواسشان نبود یکی از آن سوی دیوارها آمد آجر آجر روی هم چید و ناگهان اتاقی از ساختمان پشت دیواری آجری ناپدید شد.دیگری آمد کتاب ها را برد ، یکی دیگر میوه های باغ را چید.تا صاحبان در خواب بودند گاه گاهی بچه های بیرون کاخ ، شیشه ها را با سنگ زدند.
ساختمان قدیمی کم کم از شکل افتاد ، از زرق و برق و رفت و آمد های فراوان.دور و برش پر شد از ساختمان بلند و زیبا با زیر بناهایی خیلی خیلی کمتر از او .
چند فرزندی که سرخورده شده بودند به شوق بناهای زیبای بیرون ساختمان کهنه را ترک کردند.سال ها گذشت خانه رو به ویرانی نهاد .کوچک شد خیلی کوچک . ساکنانش سرخورده شدند .پول هایشان انگار ته کشید . جامه ها پاره و غذاها بد مزه شدند.
ادامه در کامنت...
گاهی صاحب خانه اهل علم و ادب و فرهنگ بود. دستور میداد بر اتاق هایش بیفزایند و دروازه اش را بر روی جویندگان دانش بگشایند.گاهی اهل قدرت بود . دستور میداد پشت دیوارهایش اتاق هایی محکم بسازند و پرش کنند از انواع سلاح ها.
هم قوی بود ، هم کسی جرات دزدی از خانه را به خود نمی داد.
قدیمی تر ها که رفتند بچه هایشان کمی تنبل شدند ؛ کمی سست تر . رفتند پی خوشگذرانی و هوسبازی.تا حواسشان نبود یکی از آن سوی دیوارها آمد آجر آجر روی هم چید و ناگهان اتاقی از ساختمان پشت دیواری آجری ناپدید شد.دیگری آمد کتاب ها را برد ، یکی دیگر میوه های باغ را چید.تا صاحبان در خواب بودند گاه گاهی بچه های بیرون کاخ ، شیشه ها را با سنگ زدند.
ساختمان قدیمی کم کم از شکل افتاد ، از زرق و برق و رفت و آمد های فراوان.دور و برش پر شد از ساختمان بلند و زیبا با زیر بناهایی خیلی خیلی کمتر از او .
چند فرزندی که سرخورده شده بودند به شوق بناهای زیبای بیرون ساختمان کهنه را ترک کردند.سال ها گذشت خانه رو به ویرانی نهاد .کوچک شد خیلی کوچک . ساکنانش سرخورده شدند .پول هایشان انگار ته کشید . جامه ها پاره و غذاها بد مزه شدند.
ادامه در کامنت...
۲.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.