چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی
که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب
بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن
که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب
سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست
نرود نقش تو از پردهی پندار امشب
بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر
آفتابی شود از سایه پدیدار امشب
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی
که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب
بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن
که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب
سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست
نرود نقش تو از پردهی پندار امشب
بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر
آفتابی شود از سایه پدیدار امشب
۵.۰k
۰۷ دی ۱۴۰۰