خط منـ 📚
#خط منـ 📚
دوست نزدیکتر از من به من است
«قربُکَ مِنه أن تکونَ مُشاهداً لِقُربه، وإلا فَمِن أينَ أنتَ و وجودُ قُربه.»
ترجمه: نزدیک شدن تو به خداوند این است که تماشاگر و شاهدِ نزدیکی و قربِ او باشی؛ وگر نه تو کجا و نزدیکشدن به او!
شرح:
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد [حافظ]
خداوند همواره به آدمی نزدیک بوده و هست. نزدیک شدن وتقرب به خداوند با نزدیک شدن به دیگران بسیار متفاوت است. برای نزدیک شدن به خداوند طی کردن مسافت خاصی معنا ندارد. اساساً به تعبیر حافظ: «بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی»
یکی از اسماء دلبرانهی خداوند، نام «قریب» است. او «نزدیک» است. همیشه نزدیک بوده است. از رگِ جان هم نزدیکتر:
(...وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)[ق:16] ... و ما به او از رگ جان نزدیکتریم.
(...إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ)[هود:61] ... بیگمان پروردگار من نزدیک و اجابتگر است.
(وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ...)[بقره:186] و چون بندگانم درباره من از تو پرسش کنند همانا من نزدیکم.
اگر او همیشه نزدیک بوده است، پس تقرُّب به خداوند چه معنایی میتواند داشته باشد؟ پاسخ ابن عطاء این است: نزدیک شدن به خداوند یعنی آگاه بودن از نزدیکی خداوند، یعنی زدودن و کنار زدن پرده و غبار غفلت از حقیقت قُربِ خداوند، یعنی مشاهده و تماشای نزدیکی او.
هر گاه در غفلت و بیتوجهی نسبت به قریب بودن خداوند باشیم، از او دور افتادهایم و هر گاه متوجه حقیقتِ نزدیکی مداوم او باشیم، به مقام قُرب او نایل گشتهایم.
دوست، نزدیک است. او همیشه نزدیک بوده است. این من و تو بودهایم که از این حقیقت غفلت کردهایم. تقرّب به خداوند، یعنی آگاهی از قُربِ خداوند. سعدی به زیباترین وجهی این نکتهی ظریف را در قالب شعر بیان کرده است:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
#مژگان -فرهادی
دوست نزدیکتر از من به من است
«قربُکَ مِنه أن تکونَ مُشاهداً لِقُربه، وإلا فَمِن أينَ أنتَ و وجودُ قُربه.»
ترجمه: نزدیک شدن تو به خداوند این است که تماشاگر و شاهدِ نزدیکی و قربِ او باشی؛ وگر نه تو کجا و نزدیکشدن به او!
شرح:
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد [حافظ]
خداوند همواره به آدمی نزدیک بوده و هست. نزدیک شدن وتقرب به خداوند با نزدیک شدن به دیگران بسیار متفاوت است. برای نزدیک شدن به خداوند طی کردن مسافت خاصی معنا ندارد. اساساً به تعبیر حافظ: «بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی»
یکی از اسماء دلبرانهی خداوند، نام «قریب» است. او «نزدیک» است. همیشه نزدیک بوده است. از رگِ جان هم نزدیکتر:
(...وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)[ق:16] ... و ما به او از رگ جان نزدیکتریم.
(...إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ)[هود:61] ... بیگمان پروردگار من نزدیک و اجابتگر است.
(وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ...)[بقره:186] و چون بندگانم درباره من از تو پرسش کنند همانا من نزدیکم.
اگر او همیشه نزدیک بوده است، پس تقرُّب به خداوند چه معنایی میتواند داشته باشد؟ پاسخ ابن عطاء این است: نزدیک شدن به خداوند یعنی آگاه بودن از نزدیکی خداوند، یعنی زدودن و کنار زدن پرده و غبار غفلت از حقیقت قُربِ خداوند، یعنی مشاهده و تماشای نزدیکی او.
هر گاه در غفلت و بیتوجهی نسبت به قریب بودن خداوند باشیم، از او دور افتادهایم و هر گاه متوجه حقیقتِ نزدیکی مداوم او باشیم، به مقام قُرب او نایل گشتهایم.
دوست، نزدیک است. او همیشه نزدیک بوده است. این من و تو بودهایم که از این حقیقت غفلت کردهایم. تقرّب به خداوند، یعنی آگاهی از قُربِ خداوند. سعدی به زیباترین وجهی این نکتهی ظریف را در قالب شعر بیان کرده است:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
#مژگان -فرهادی
۸.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.