(صدام کرد)
(صدام کرد)
- حمید...
بیا کنارم بخواب.
( قند توو دلم آب شد.
کنارش دراز کشیدم و آروم بغلش کردم)
+ کاش می شد زمان رو نگه داشت!
درست همینجا، توو همین حالت!
- خسته میشی
+ نمیشم!
تازه خستگیم در میره.
- خسته میشی
+ علی پسر محمد باقرو میشناختی؟
- همونکه پارسال مُرد
+ آره،
یروز بهش گفتم علی چقدر کار میکنی آخه، تو خسته نمیشی!؟
خندید...
گفت همش بخاطر معصومه است.
بعد سرشو انداخت پایین و دوباره شروع کرد به کار!
- چی شد مُرد راستی؟!
+ از کار زیاد شاید،
مامانش میگفت از بس خودشو خسته کرد.
خواستم بگم ته ته خستگی مُردنه،
حالا هر کی به یه شکل.
پس اینقدر منو از خستگی نترسون.
#حمید_جدیدی
- حمید...
بیا کنارم بخواب.
( قند توو دلم آب شد.
کنارش دراز کشیدم و آروم بغلش کردم)
+ کاش می شد زمان رو نگه داشت!
درست همینجا، توو همین حالت!
- خسته میشی
+ نمیشم!
تازه خستگیم در میره.
- خسته میشی
+ علی پسر محمد باقرو میشناختی؟
- همونکه پارسال مُرد
+ آره،
یروز بهش گفتم علی چقدر کار میکنی آخه، تو خسته نمیشی!؟
خندید...
گفت همش بخاطر معصومه است.
بعد سرشو انداخت پایین و دوباره شروع کرد به کار!
- چی شد مُرد راستی؟!
+ از کار زیاد شاید،
مامانش میگفت از بس خودشو خسته کرد.
خواستم بگم ته ته خستگی مُردنه،
حالا هر کی به یه شکل.
پس اینقدر منو از خستگی نترسون.
#حمید_جدیدی
۲.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.