گوشه ی یه پیاده روی شلوغ وایساده بودم
گوشه ی یه پیاده روی شلوغ وایساده بودم
و آدم ها رو نگاه میکردم...
عین مجسمه...
با خودم گفتم خوش بحالشون!
این آدمایی که همدیگه رو نمیشناسن
و از بغل هم رد میشن چقد خوشبختن...
دوتا غریبه ،
بدون هیچ انتظاری،
هیچ دلتنگیی، هیچ خاطره ای...
غریبه بودن خوبه
نگران نیستی که لباس گرم بپوشه،
غذا بخوره، مریض نشه ،
دلش نگیره....
حتی دیگه فکر نمیکنی الان کجاس و چیکار میکنه...
ته تهش، قراره توی خیابونی ،
پارکی ،
جایی از بغل هم رد بشین و لبخند بزنید...
همین
غریبه بودن که اشکال نداره
اما قبول کن که غریبه شدن خیلی غم انگیزه!
فکر کن...
کسی که دوسش داشتی،
همه جا باهاش بودی، باهاش زندگی کردی،
باهاش خاطره داری ، کسی که همه دنیات بوده ،
یهو غریبه شه...
فاصله بگیره
حرف نزنه
هیچی نگه...
فقط یه روز ساکشو برداره و بره...
غریبه شدن عذاب آوره...
اون قدر که واسه فراموشیش
فقط باید مُرد...
بعد از این همه وقت چند دقیقه پیش تو همین پیاده رو دیدمش
عین غریبه ها
از بغلم رد شد
لبخند زد:)
#اهورا_فروزان
و آدم ها رو نگاه میکردم...
عین مجسمه...
با خودم گفتم خوش بحالشون!
این آدمایی که همدیگه رو نمیشناسن
و از بغل هم رد میشن چقد خوشبختن...
دوتا غریبه ،
بدون هیچ انتظاری،
هیچ دلتنگیی، هیچ خاطره ای...
غریبه بودن خوبه
نگران نیستی که لباس گرم بپوشه،
غذا بخوره، مریض نشه ،
دلش نگیره....
حتی دیگه فکر نمیکنی الان کجاس و چیکار میکنه...
ته تهش، قراره توی خیابونی ،
پارکی ،
جایی از بغل هم رد بشین و لبخند بزنید...
همین
غریبه بودن که اشکال نداره
اما قبول کن که غریبه شدن خیلی غم انگیزه!
فکر کن...
کسی که دوسش داشتی،
همه جا باهاش بودی، باهاش زندگی کردی،
باهاش خاطره داری ، کسی که همه دنیات بوده ،
یهو غریبه شه...
فاصله بگیره
حرف نزنه
هیچی نگه...
فقط یه روز ساکشو برداره و بره...
غریبه شدن عذاب آوره...
اون قدر که واسه فراموشیش
فقط باید مُرد...
بعد از این همه وقت چند دقیقه پیش تو همین پیاده رو دیدمش
عین غریبه ها
از بغلم رد شد
لبخند زد:)
#اهورا_فروزان
۳.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.