پارت 13 فصل 2 منه گناهکار
پارت 13 فصل 2 منه گناهکار
کلی سوال از آجوما پرسیدم تا اینکه ناهارو اورد
آجوما : دخترم میزو پاشو تا میزو برات بچینم
ا/ت : نه نمیخواد منم با شما میخورم
آجوما : نه دخترم نمیشه رئیس ا عصبی میشه
ا/ت : اون پسره از کجا میخواد بفهمه بعدم چرا اعصبی بشه
آجوما : آخر تو خودتو تو دردسر میندازی
بهش خندیدم
ا/ت : نه بابا هیچی نمیشه
آجوما : باشه
پاشدم که کمکش کنم که نشوندم سرجام
آجوما : قول دادی
ا/ت : اوففف باشه
نشستم و بعد از پهن میز ناهارو خوردیم
...........
بعد از ناهار پاشدم با کلی اصرار کمک کردم وقتی تموم شد رفتم توی اتاقم
..............
شب شده پاشدم رفتم توی آشپزخونه پیش آجوما ساعت 10 شبه
ا/ت : آجوما هنوزم نیومده؟
آجوما : نه دخترم تو بخواب خودشون میان
این پسره شوگا از موقعی که دیگه نیومده
ا/ت : باشه شب بخیر
آجوما : شب تو هم بخیر دخترم
ا/ت : ممنونم
رفتم توی اتاقم نشستم چراغا خاموش بود من روی تخت نشسته بودم و منتظر بودم
نیم ساعته نشستم ولی هنوزم نیومده که یه صدایی اومد سریع رفتم سمت درو یکمشو باز کردم شوگا بود با بادیگاردا یه دخترم همراهشون بود ولی بیهوش بود بادیگارده کولش کرده بود شوگا بهشون گفت ساکت باشن و رفتن داخل یه اتاق
شوگا ویو
بعد از کلی گشتن بلاخره پیداش کردیم و رفتیم خونش وقتی دید میاییم خواست فرار کنه که بیهوشش کردیم و اوردسمش خونه همه خواب بودن این خیلی خوب بود بردیمش به اتاقی که مال این کار بود و بستیمش به صندلی بیهوش بود یه سطل آب یخ برداشتمو رفتم سمت اتاق و درشو بستم و قفل کردم آب ریختم روش بهوش اومد
شوگا : به به بلاخره بهوش اومدی
دختره : شما شما کی هستید
شوگا : منو نمیشناسی ؟
دختره : شما با من چیکار دارید( با داد )
شوگا : خودت خیلی خوب میدونی
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
کلی سوال از آجوما پرسیدم تا اینکه ناهارو اورد
آجوما : دخترم میزو پاشو تا میزو برات بچینم
ا/ت : نه نمیخواد منم با شما میخورم
آجوما : نه دخترم نمیشه رئیس ا عصبی میشه
ا/ت : اون پسره از کجا میخواد بفهمه بعدم چرا اعصبی بشه
آجوما : آخر تو خودتو تو دردسر میندازی
بهش خندیدم
ا/ت : نه بابا هیچی نمیشه
آجوما : باشه
پاشدم که کمکش کنم که نشوندم سرجام
آجوما : قول دادی
ا/ت : اوففف باشه
نشستم و بعد از پهن میز ناهارو خوردیم
...........
بعد از ناهار پاشدم با کلی اصرار کمک کردم وقتی تموم شد رفتم توی اتاقم
..............
شب شده پاشدم رفتم توی آشپزخونه پیش آجوما ساعت 10 شبه
ا/ت : آجوما هنوزم نیومده؟
آجوما : نه دخترم تو بخواب خودشون میان
این پسره شوگا از موقعی که دیگه نیومده
ا/ت : باشه شب بخیر
آجوما : شب تو هم بخیر دخترم
ا/ت : ممنونم
رفتم توی اتاقم نشستم چراغا خاموش بود من روی تخت نشسته بودم و منتظر بودم
نیم ساعته نشستم ولی هنوزم نیومده که یه صدایی اومد سریع رفتم سمت درو یکمشو باز کردم شوگا بود با بادیگاردا یه دخترم همراهشون بود ولی بیهوش بود بادیگارده کولش کرده بود شوگا بهشون گفت ساکت باشن و رفتن داخل یه اتاق
شوگا ویو
بعد از کلی گشتن بلاخره پیداش کردیم و رفتیم خونش وقتی دید میاییم خواست فرار کنه که بیهوشش کردیم و اوردسمش خونه همه خواب بودن این خیلی خوب بود بردیمش به اتاقی که مال این کار بود و بستیمش به صندلی بیهوش بود یه سطل آب یخ برداشتمو رفتم سمت اتاق و درشو بستم و قفل کردم آب ریختم روش بهوش اومد
شوگا : به به بلاخره بهوش اومدی
دختره : شما شما کی هستید
شوگا : منو نمیشناسی ؟
دختره : شما با من چیکار دارید( با داد )
شوگا : خودت خیلی خوب میدونی
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
۲۶.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.