شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار
شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار
میتوانستم فراموشت کنم اما نشد
زندگی یعنی همین، جبری به نام اختیار!
مثل تو آیینه ای من را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بیشمار
خوب یا بد با جنون آنی ام سر میکنم
لحظه ای در قید و بندم ، لحظه ای بی بند و بار
من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را میکشاند پای دار
فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشتهای بی سوار
جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بیقرار!
من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار
میتوانستم فراموشت کنم اما نشد
زندگی یعنی همین، جبری به نام اختیار!
مثل تو آیینه ای من را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بیشمار
خوب یا بد با جنون آنی ام سر میکنم
لحظه ای در قید و بندم ، لحظه ای بی بند و بار
من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را میکشاند پای دار
فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشتهای بی سوار
جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بیقرار!
- ۲.۰k
- ۱۷ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط