ناتالی چه جوری تا حالا حتی به ذهنت

ناتالی : چـــه جـــوری تـــا حـــالا حـــتی بـــه ذهنتـــم نـــرسیده کـــه
بـــا کســـی بـــخوای اینـــده ای داشتـــه باشـــی ؟!
رایان : ســـاده ست اون لــحظه رو مـیشناسی کـه تـو چشـم یـکی نـگاه میکنــی و احسـاس میکنـی اونـم به روحـت خیـره شـده و هـمه ی دنـیا یـه لحظـه سـاکت و اروم میشـه ؟
ناتالی : اره
رایان : خـــوب من نداشتمـــش !

سوگند&
دیدگاه ها (۴)

هرچند نوشتند که حبسم ابدی نیستاما چه کنم بهر ضمانت سندی نیست...

صبر کن! آرام ! کم کم آشنا هم می شویم!عده ای قبلا شدند و ما د...

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم ، بریدی...

دوست داشتنت رااز سالی به سال دیگریجابه‌جا می‌کنمانگار دانش‌آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط