☆♡پارت: ۲♡☆
☆♡پارت: ۲♡☆
رفتیم کافه ی دانشگاه و ی چیزایی سفارش دادیم و داشتیم می رفتیم ی جا بشینیم که مین سو خورد به ی پسره و ابمیوه اش ریخت رو لباسش...
جونگ کوک: هههییی! مگه کورییی؟!
مین سو: واای من.. من واقعا معذرت می خوام!
جونگ کوک: معذرت تو به دردم نمی خوره! می دونی این لباسا قیمتشون چقده!؟
مین سو: ن.. نه..
جونگ کوک: خب حالا چطوری می خوای خسارتی که بهم زدیو بدی؟!(داد)
سوجین: هی! هی! یوااش! چته؟ ی لباسه دیگه! معذرت خواهی که کرد!(داد)
جونگ کوک ی نیش خند زد...
جونگ کوک: با چه جرئتی صداتو واسه من میبری بالا؟!
سوجین: به همون جرئتی که تو سر خواهرم داد زدی!
جونگ کوک: انگار هنوز تازه واردین خبر ندارین من کیم...
سوجین: هر خری که می خوای باش! برام مهم نیست...
مین سو بازوی سوجین و در حالی که سرش پایین بود گرفت...
مین سو: بسه اونی لطفا بیا بریم...
جونگ کوک: هی وایسا! نظرت چیه نشونت بدم کیم تا دیگه جرئت نداشته باشی تو چشمام نگاه کنی؟
سوجین: واقعا؟ نشون بده ببینم...
تهیونگ تمام مدت کنار جونگ کوک وایساده بود و داشت نگاه می کرد و نمی خواست جونگ کوک باز ی دردسر جدید شروع کنه...
تهیونگ: بسه کوک بیا بریم ولشون کن...
سوجین: اره دوستت درست میگه برو پی کارت دست از سرمون بردار تا ی کاری دستت ندادم...
جونگ کوک عصبانی تر شد...
جونگ کوک: اگه بر ندارم می خوای مثلا چی کار کنی؟
سوجین اومد چیزی بگه که...
مین سو: لطفا اونی بسه بیا بریم...
سوجین که نگاه خجالت زده و ملتمس مین سو رو دید دست مین سو رو گرفت...
سوجین:باشه بریم...
دست مین سو رو کشید و رفتن...
جونگ کوک اومد حرفی بزنه که...
تهیونگ: بسه فعلا ولشون کن بعدا حالشونو میگیریم...(لبخند شیطانی)
جونگ کوک هم متقابلا لبخند شیطونی زد...
جونگ کوک: هرچی شما بگین جناب کیم!
.
.
زنگ کلاس خورد... همه برگشتن سرکلاسشون...
سوجین و مین سو اومدن سرکلاس که سوجین چشمش به جونگ کوک و تهیونگ خورد...
سوجین: "ای خدا ما با اینا توی کلاسیم اون پسره رو اعصابو چطوری همش تحمل کنم" (با خودش گفت)
مین سو: سوجین...
سوجین: هوم؟
مین سو: نمیای بریم سرجامون؟
رفتیم کافه ی دانشگاه و ی چیزایی سفارش دادیم و داشتیم می رفتیم ی جا بشینیم که مین سو خورد به ی پسره و ابمیوه اش ریخت رو لباسش...
جونگ کوک: هههییی! مگه کورییی؟!
مین سو: واای من.. من واقعا معذرت می خوام!
جونگ کوک: معذرت تو به دردم نمی خوره! می دونی این لباسا قیمتشون چقده!؟
مین سو: ن.. نه..
جونگ کوک: خب حالا چطوری می خوای خسارتی که بهم زدیو بدی؟!(داد)
سوجین: هی! هی! یوااش! چته؟ ی لباسه دیگه! معذرت خواهی که کرد!(داد)
جونگ کوک ی نیش خند زد...
جونگ کوک: با چه جرئتی صداتو واسه من میبری بالا؟!
سوجین: به همون جرئتی که تو سر خواهرم داد زدی!
جونگ کوک: انگار هنوز تازه واردین خبر ندارین من کیم...
سوجین: هر خری که می خوای باش! برام مهم نیست...
مین سو بازوی سوجین و در حالی که سرش پایین بود گرفت...
مین سو: بسه اونی لطفا بیا بریم...
جونگ کوک: هی وایسا! نظرت چیه نشونت بدم کیم تا دیگه جرئت نداشته باشی تو چشمام نگاه کنی؟
سوجین: واقعا؟ نشون بده ببینم...
تهیونگ تمام مدت کنار جونگ کوک وایساده بود و داشت نگاه می کرد و نمی خواست جونگ کوک باز ی دردسر جدید شروع کنه...
تهیونگ: بسه کوک بیا بریم ولشون کن...
سوجین: اره دوستت درست میگه برو پی کارت دست از سرمون بردار تا ی کاری دستت ندادم...
جونگ کوک عصبانی تر شد...
جونگ کوک: اگه بر ندارم می خوای مثلا چی کار کنی؟
سوجین اومد چیزی بگه که...
مین سو: لطفا اونی بسه بیا بریم...
سوجین که نگاه خجالت زده و ملتمس مین سو رو دید دست مین سو رو گرفت...
سوجین:باشه بریم...
دست مین سو رو کشید و رفتن...
جونگ کوک اومد حرفی بزنه که...
تهیونگ: بسه فعلا ولشون کن بعدا حالشونو میگیریم...(لبخند شیطانی)
جونگ کوک هم متقابلا لبخند شیطونی زد...
جونگ کوک: هرچی شما بگین جناب کیم!
.
.
زنگ کلاس خورد... همه برگشتن سرکلاسشون...
سوجین و مین سو اومدن سرکلاس که سوجین چشمش به جونگ کوک و تهیونگ خورد...
سوجین: "ای خدا ما با اینا توی کلاسیم اون پسره رو اعصابو چطوری همش تحمل کنم" (با خودش گفت)
مین سو: سوجین...
سوجین: هوم؟
مین سو: نمیای بریم سرجامون؟
۲۵.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.