شعلههایعشق
#شعله_های_عشق
#part_18
عمو جک بهم گفت
: ادامش؟ چرا؟
با بغض گفتم
- کلارا بهم گفت به یه مهمونی برم گفت جین اونجا با چند تا دختره منم رفتم بعد متوجهم که شد بردم یه عمارت دیگه بعد منو شکنجه میداد منو خدمتکار خونش کرد بعدم که گفت ازت طلاق میخام
عمو جک من رو توی آغوشش کشید و گفت
: هیش آروم باش
بعد یخورده گریه کردن از بغلش اومدم بیرون و رفتم صورتمو آب کشیدم عمو جک بهم یه کاغذ داد و اونو امضا کردم تا ازش جدا شم ...
" ۵ سال بعد ساعت ۵ بعد از ظهر به وقت کانادا"
#راوی
جسیکا خونه ی دوستش زویا بود بدنش بوی الکل میداد سریع رفت به سمت خونه مثل قبل نبود اون دختر ازین رو به اون رو شده بود یه تاپ آبی کمرنگ با یه شلوار سفید مجلسی و یه کفش پاشنه بلند آب پرنگ و کلی اکسسوری در رو باز کرد و دستش رو باز کرد و با صدای رسا گفت
- گلتون اومده
جسیکا با چهره ی جین برخورد آب دهنش رو قورت داد و رو به عمو جک بدون رو درواسی گفت
- این اینجا چیکار میکنه؟
عمو جک گفت
: اومدی جسیکا؟ عزیزم سوکجین و همسرش و بچش اومدن دیدنمون
جسیکا گفت
-اوکی، برم آماده بشم
رفت بالا و از حرص جین یه دامن مشکی که زاپ بلندی داشت و یه تاپی که آستین بلندی داشت آستینش بدون رنگ بود و و سینه اش رو به نمایش گذاشته بودم یه رژ لب پررنگ مشکی زد و یکم آرایش چشماش تمدید کرد و کفش پاشنه بلند مشکی اش رو هم پوشیدم رفتم پایین دیگه همه به این جور رفتاراش عادت کرده بودن رفت روی صندلی نشست و روی میز کلی عصرونه های مختلف گذاشته بودن گوشیش رو روی میز گذاشتم یکم از سوپ خورد کنار ش میکائیل بود و ادوارد هم کنارم بود کناره ادوارد سوکجین بود الان اون بچه ی زشت بچشون بود؟ یه دختر که هیچ شباهتی به سوکجین نداشت خیلی زشت بود بی جسیکا بی محلی کردو گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم جکسون خنده ای رو لبش اومد و برداشتم و جواب داد جکسون بدون مقدمه با ذوق گفت
: جسیکا هفته بعد برمیگردممم
جسیکا با خنده گفت
- هفتهی بعد؟ وای خیلی خوشحال شدممممم خیلی خوشحالم بعده ۱ ماه میاینننن
یهو صدای لیسا اومد که گفت
: کیه عزیزم؟
جکسون هم گفت
: جسیکا عه
لیسا گفت
: وای بده میخوام با عشقم حرف بزنممممم
جکسون تا خواست جوابشو بده جسیکا گفت
- جکسون جونم من سره میزم بعدا بده حتما با عشقم حرف میزنم
جکسون با خنده گفت
: هیچکس حق نداره به عشقم بگه عشقم جز خودم
جسیکا خندید و جواب داد
- اوکی آقای غیرتی بای
قطع کردم نگاه های سنگین جین رو احساس میکرد ولی اهمیت نداد و یکم سوسیس برداشت و تو نون باگت خوردم بعد سوکجین رفت اهمیتی نداشت بعده رفتنش عمو جک گفت
: جسیکا ، باید بری شرکت جین کار کنی !
جسیکا آب دهنشو صدادار قورت دادم و گفت
- چرا؟
عمو جک گفت
:
#part_18
عمو جک بهم گفت
: ادامش؟ چرا؟
با بغض گفتم
- کلارا بهم گفت به یه مهمونی برم گفت جین اونجا با چند تا دختره منم رفتم بعد متوجهم که شد بردم یه عمارت دیگه بعد منو شکنجه میداد منو خدمتکار خونش کرد بعدم که گفت ازت طلاق میخام
عمو جک من رو توی آغوشش کشید و گفت
: هیش آروم باش
بعد یخورده گریه کردن از بغلش اومدم بیرون و رفتم صورتمو آب کشیدم عمو جک بهم یه کاغذ داد و اونو امضا کردم تا ازش جدا شم ...
" ۵ سال بعد ساعت ۵ بعد از ظهر به وقت کانادا"
#راوی
جسیکا خونه ی دوستش زویا بود بدنش بوی الکل میداد سریع رفت به سمت خونه مثل قبل نبود اون دختر ازین رو به اون رو شده بود یه تاپ آبی کمرنگ با یه شلوار سفید مجلسی و یه کفش پاشنه بلند آب پرنگ و کلی اکسسوری در رو باز کرد و دستش رو باز کرد و با صدای رسا گفت
- گلتون اومده
جسیکا با چهره ی جین برخورد آب دهنش رو قورت داد و رو به عمو جک بدون رو درواسی گفت
- این اینجا چیکار میکنه؟
عمو جک گفت
: اومدی جسیکا؟ عزیزم سوکجین و همسرش و بچش اومدن دیدنمون
جسیکا گفت
-اوکی، برم آماده بشم
رفت بالا و از حرص جین یه دامن مشکی که زاپ بلندی داشت و یه تاپی که آستین بلندی داشت آستینش بدون رنگ بود و و سینه اش رو به نمایش گذاشته بودم یه رژ لب پررنگ مشکی زد و یکم آرایش چشماش تمدید کرد و کفش پاشنه بلند مشکی اش رو هم پوشیدم رفتم پایین دیگه همه به این جور رفتاراش عادت کرده بودن رفت روی صندلی نشست و روی میز کلی عصرونه های مختلف گذاشته بودن گوشیش رو روی میز گذاشتم یکم از سوپ خورد کنار ش میکائیل بود و ادوارد هم کنارم بود کناره ادوارد سوکجین بود الان اون بچه ی زشت بچشون بود؟ یه دختر که هیچ شباهتی به سوکجین نداشت خیلی زشت بود بی جسیکا بی محلی کردو گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم جکسون خنده ای رو لبش اومد و برداشتم و جواب داد جکسون بدون مقدمه با ذوق گفت
: جسیکا هفته بعد برمیگردممم
جسیکا با خنده گفت
- هفتهی بعد؟ وای خیلی خوشحال شدممممم خیلی خوشحالم بعده ۱ ماه میاینننن
یهو صدای لیسا اومد که گفت
: کیه عزیزم؟
جکسون هم گفت
: جسیکا عه
لیسا گفت
: وای بده میخوام با عشقم حرف بزنممممم
جکسون تا خواست جوابشو بده جسیکا گفت
- جکسون جونم من سره میزم بعدا بده حتما با عشقم حرف میزنم
جکسون با خنده گفت
: هیچکس حق نداره به عشقم بگه عشقم جز خودم
جسیکا خندید و جواب داد
- اوکی آقای غیرتی بای
قطع کردم نگاه های سنگین جین رو احساس میکرد ولی اهمیت نداد و یکم سوسیس برداشت و تو نون باگت خوردم بعد سوکجین رفت اهمیتی نداشت بعده رفتنش عمو جک گفت
: جسیکا ، باید بری شرکت جین کار کنی !
جسیکا آب دهنشو صدادار قورت دادم و گفت
- چرا؟
عمو جک گفت
:
- ۹۷۲
- ۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط