با خودم گفتم .. بیا سکوت رو بزاریم کنار .. برا یبار بعد ا
با خودم گفتم .. بیا سکوت رو بزاریم کنار .. برا یبار بعد از سالها تجربه کنیم .. حرف زدن با دیگری از خود یعنی چی .. نشسته بود مقابلم .. یواش حرف زدم گفت چی برا خودت سرهم میکنی .. صدامُ اوردم بالا .. مث این میموند که آدم داره کاری میکنه و با تشویقِ بقیه کارش بهتر و بهتر میشه .. حرف میزدم و به خودم میگفتم بازم بگو .. حالا که گفتی بزار حرفات حتی اگه اشک شد بریزش .. حتی اگه خفگی شد رهاش کن .. و خودتُ خالی .. حرف زدم زیاد حرف زدم .. از یه قسمتی از خودم .. بعدی که سالهاست درگیرش بودم .. جالب شد موضوع وقتی طرف خودش خروار خروار حرفِ ناگفته داشت .. و قصه ی ما شبیه هم بود .. اما با بعدِ سنی مختلف .. چه منی که ۲۱ سالم بود و این درد .. چه اویی که ۳۰ سال بود و دقیقا همان درد .. بعد از دهن باز کردن عقلم به خودم گفت دیدی گاهی حرف زدن بد نیست .. هم میشه تجربه .. هم شاید خودت شدی هم دردِ دیگری .. اما هنوز هم میگم چیزهایی هست که گفتنش جایز نیست .. حتی اگه با نگفتن آدم در حقِ خودش حماقت مرتکب بشه .. و تاوان های زیادِ دیگری که از نگفتن به سرش میاد .. !!!!
#فاطمه_آشوب
چقد دوست دآرم اینُ .. ~(^ε^)~
telegram.me/fatemeh_ashob
#فاطمه_آشوب
چقد دوست دآرم اینُ .. ~(^ε^)~
telegram.me/fatemeh_ashob
۳.۵k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.