فکرشو بکن
فکرشو بکن !!
سال دیگه این موقع ...
همه خانواده دور هم باشن ...
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه ...
مجردا به عشقشون رسیده باشن ...
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن ...
اون لبخندایی که از خونوادهها، ماهها، شاید سالها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه ...
بعد همینجور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم، فکر کنیم و با خودمون بگیم :
دیدی همه چی درست شد؟؟
دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
در این روزهای پایانی سال امیدوارم
همهی اونایی که تو این سالها، به هر دری زدن بسته بود، خدا در رحمت رو براشون باز کنه و همه در سال جدید پیش رو به آرزوهای خوبشون برسن و هیچ دلی غمگین نمونه
[3/5, 23:54] Fatemeh j: هیچوقت اسفند را این مدلی دوست نداشتم.
نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم نه این هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم میاندازد!
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
چطور میشود با حجم این خاطرات و دلتنگیهایی که روی دلم آدم سنگینی میکنند، مغازههای پوشاک را گشت یا قیمت فلان لباس را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟!
اصلا مگر میشود انقدر ساده حجم این بغض را که تمام این ماههای سال گوشه دلت نشسته است، نادیده گرفت؟
بغضی که هر آن، منتظر است تا از یک جایی خودش را پرت کند بیرون...
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!
۰روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......
چه خاطراتی که زنده نمیشوند.......
چه روزهاکه دلم میخواست تا ابد تمام نشوند
وچه روزهاکه هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد.......
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود.......
چه لبخندهاکه بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد......
چه آدم هاکه دلم راگرم کردند چه آدم ها که دلم را شکستند......
چه چیزهاکه فکرش را هم نمیکردم وشد و چه چیزهاکه فکرم را پرکردو نشد.......
چه آدم هاکه شناختم و چه آدم هاکه فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان.......
وچه.......
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا......
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
به قول خسرو شکیبایی:
عید واقعی از آن
کسی است که پایان سالش را جشن بگیرد، نه آغاز سالی که از آن بی خبر است.
"آخر سال تون قشنگ"
سال دیگه این موقع ...
همه خانواده دور هم باشن ...
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه ...
مجردا به عشقشون رسیده باشن ...
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن ...
اون لبخندایی که از خونوادهها، ماهها، شاید سالها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه ...
بعد همینجور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم، فکر کنیم و با خودمون بگیم :
دیدی همه چی درست شد؟؟
دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
در این روزهای پایانی سال امیدوارم
همهی اونایی که تو این سالها، به هر دری زدن بسته بود، خدا در رحمت رو براشون باز کنه و همه در سال جدید پیش رو به آرزوهای خوبشون برسن و هیچ دلی غمگین نمونه
[3/5, 23:54] Fatemeh j: هیچوقت اسفند را این مدلی دوست نداشتم.
نه حال و هوای خرید کردنش را دوست داشتم نه این هول و ولا و تکاپویی که به جان آدم میاندازد!
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
چطور میشود با حجم این خاطرات و دلتنگیهایی که روی دلم آدم سنگینی میکنند، مغازههای پوشاک را گشت یا قیمت فلان لباس را با مغازه دیگر مقایسه کرد؟!
اصلا مگر میشود انقدر ساده حجم این بغض را که تمام این ماههای سال گوشه دلت نشسته است، نادیده گرفت؟
بغضی که هر آن، منتظر است تا از یک جایی خودش را پرت کند بیرون...
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!
۰روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......
چه خاطراتی که زنده نمیشوند.......
چه روزهاکه دلم میخواست تا ابد تمام نشوند
وچه روزهاکه هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد.......
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود.......
چه لبخندهاکه بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد......
چه آدم هاکه دلم راگرم کردند چه آدم ها که دلم را شکستند......
چه چیزهاکه فکرش را هم نمیکردم وشد و چه چیزهاکه فکرم را پرکردو نشد.......
چه آدم هاکه شناختم و چه آدم هاکه فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان.......
وچه.......
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا......
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
به قول خسرو شکیبایی:
عید واقعی از آن
کسی است که پایان سالش را جشن بگیرد، نه آغاز سالی که از آن بی خبر است.
"آخر سال تون قشنگ"
- ۵.۰k
- ۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط