باید بدهکاریم بهت رو صاف می کردم و مثل یک ژاپنی وظیفه شنا

باید بدهکاریم بهت رو صاف می کردم و مثل یک ژاپنی وظیفه شناس درست توی ساعت و تاریخ مقرر برات نامه ای عاشقانه می نوشتم .
کنار مغازه جواهر فروشی ، یک شهر کتاب بود که جلوی درش روی یک تابلو کوچیک نوشته بود :
"اگر بر میگشتم و یک چیز بد رو اصلاح میکردم شاید چیزی رو از دست میدادم که اون چیزِ بد در نهایت باعث به دست آوردنش شده بود "
بعد بهش فکر کردم که من هیچ چیزی رو تغییر نمیدادم تا تو بیایی .
بیای و روزهای سرسخت از دفاع دو نفره ما رد نشه .
بیای و وسط این بارونِ خون و غصه ، وسط این پیله اندوه ، بهونه ای باشی واسه به خونه برگشتن .
بیای و‌ من آرزو کنم کاش این خونه کلنگی تر بود تا تو زلزله کنارت باشم .
بیای و بعد ها دلیل نجات چشم کسی باشی که چشم هاش عجیب شبیه چشم های تو بود تا وسط خیابون حواسم بهش باشه که ساچمه پناهندهٔ کرانِ دخترک نشه .
همین چشم‌ها. تنها جفتی که باید برای عبور از طوفان به کشتی نوح سپرده می‌شدند .
بگذریم .
باید به تو این نامه را مینوشتم :
به تو ، که رمز نجاتی از این دیوونه خونه .
به تو که پسورد تموم قفل هایی .
به تو که باعث شدی بفهمم ثروت یک تلقی ذهنیه .
قبول داشتم حرفت رو ، اما از جواهر فروش خواستم گردنبند رو جوری درست کنه که سمبلی از میزان علاقه ام باشه ، به خاطر همین دور گردنت رو دوبار اندازه گرفتم .
بعد نگاهم دوخته شد به بیرون مغازه .
بیرون بارون میومد . به این فکر کردم که این شهر پر بود از آدم هایی‌ که قبلاً بیشتر می‌خندیدند .
از تو مغازه صدای شجریان بلند شد که میخوند :
داد و بی داد از این روزگار ،
به کام عاشقای بی مزار ،
ماه رو دادن به شب های تار
ولی من تو رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم.

#علی_والی
دیدگاه ها (۰)

شنیده‌اید که مغز انسان پس از مرگ، تا هفت دقیقه به حیات مستقل...

زندگیِ من یک داستان تکراری بود ... همه می خواستند صدایشان را...

آبی بهت میومد، همیشه میاد، مخصوصا وقتی لنز آبیتو با مانتو یخ...

معتاد بود. به صدا... به آغوش... به طعم شراب لب های خوش رنگ ....

خیانت.

دارم بی صاحب مونده هاروکا رو میکشماین وسط دارم میاو رو طراحی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط