ازم پرسید: بی شرف یعنی چی؟!
ازم پرسید: بی شرف یعنی چی؟!
روزنامه می خوندم. اونم توی مترو وسط دعوای دو تا زن که مُرده و زنده برای هم نذاشته بودن.
روزنامه رو تا کردم اما هنوز اون تیتر لعنتی جلوی چشمم بود: اختلاس هزار...
بقیه اش زیر یه صفحه دیگه گم بود.
دوباره و بلندتر پرسید: بی شرف یعنی چی؟
خب من گیج بودم. چطور می شد برای یه بچه پنج ساله از شرافت گفت که تازه بعدش هم بخوام نقیضشو براش معنا کنم.
زن با خنده نگامون می کرد. چاق بود. آدامس می جوید. اما بوی ادکلنش از وقتی کنارم نشسته بود عصبیم کرده بود. آدامسشو برد گوشه لپش و با خنده گفت:به آدمای خوب می گن بی شرف!
چشمای وق زده منو که دید بازم خندید. دستاشو جلوی دخترم باز کرد. پینه بسته بود. زبر بود. سیاه بود. آدامسشو تو دهنش ترکوند و گفت: دزدی نکنی بی شرفی!دروغ نگی بی شرفی! دستای منو ببین . منم بی شرفم!
رسیده بود ایستگاه. پیاده که می شد دوباره آدامس می جوید و من به کلماتی فکر می کردم که معانی شونو از دست می دن!
تو خیابون جلوی بساط یه دستفروش دخترم جیغ می زد: از اون بی شرف برام گل سر بخر!
#آزیتا_خیری
روزنامه می خوندم. اونم توی مترو وسط دعوای دو تا زن که مُرده و زنده برای هم نذاشته بودن.
روزنامه رو تا کردم اما هنوز اون تیتر لعنتی جلوی چشمم بود: اختلاس هزار...
بقیه اش زیر یه صفحه دیگه گم بود.
دوباره و بلندتر پرسید: بی شرف یعنی چی؟
خب من گیج بودم. چطور می شد برای یه بچه پنج ساله از شرافت گفت که تازه بعدش هم بخوام نقیضشو براش معنا کنم.
زن با خنده نگامون می کرد. چاق بود. آدامس می جوید. اما بوی ادکلنش از وقتی کنارم نشسته بود عصبیم کرده بود. آدامسشو برد گوشه لپش و با خنده گفت:به آدمای خوب می گن بی شرف!
چشمای وق زده منو که دید بازم خندید. دستاشو جلوی دخترم باز کرد. پینه بسته بود. زبر بود. سیاه بود. آدامسشو تو دهنش ترکوند و گفت: دزدی نکنی بی شرفی!دروغ نگی بی شرفی! دستای منو ببین . منم بی شرفم!
رسیده بود ایستگاه. پیاده که می شد دوباره آدامس می جوید و من به کلماتی فکر می کردم که معانی شونو از دست می دن!
تو خیابون جلوی بساط یه دستفروش دخترم جیغ می زد: از اون بی شرف برام گل سر بخر!
#آزیتا_خیری
۲.۶k
۲۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.