عقربه ها خواب دیدند

‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌
عقربه ها خواب دیدند
من و تو کنار همیم
از شوق همدیگر را
در آغوش گرفتن و
بیدار شدند !
باز
یک شب دیگر
زمان از صفر گذشت
بی آنکه ما کنار هم باشیم
دیدگاه ها (۱)

لب های ماقرار بود حرف بزنندچیزی نگفتیم ...حرف های واجب تری د...

از مرز شب که بگذریتنها یک صداحریف بغضخروس خوانساعت است" دلتن...

درفراسوی مرزهای احساسم توزمانی نداری زمان تو منم درفراسوی قط...

یقین کردم که زندگیبدون عشق قصه ‏ای است بیهودهو من بدون کسی ک...

همه ما یک نفر را داریم که نداریمش !می‌دانید چه می‌گویم ؟دوست...

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

یک نفر تو خیابونای مغز من همیشه راه میره قدم میزنه . خیابونا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط