یقین کردم که زندگی

یقین کردم که زندگی
بدون عشق قصه ‏ای است بیهوده
و من بدون کسی که خیالم
با نفس‏های خوشبویش معطر می شود
آواره ‏ای هستم !
که شلوغی جمعیت را می شکافد
و چشمانِ استهزاگر خفه‏ اش می‏ کنند
دیدگاه ها (۱)

درفراسوی مرزهای احساسم توزمانی نداری زمان تو منم درفراسوی قط...

‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌ عقربه ها خواب دیدند من و تو کنار همیماز...

#ارومیه⛰ نمایی زیبا از طبیعت بهاری منطقه سیلوانا در ارومیه...

سنی من سئوه سئوه گوزلدیم..💔 گوز یاشیمی سیله سیله گوزلدیم..😔 ...

وقتی صدای سعید را می‌شنوی،گویی در دالانی از خاطرات گم شده ای...

💕وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گو...

وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط