غریبه آشنا
#غریبه_آشنا
#پارت_هفتم
از زبان ئونسو:
از خواب بیدار شدم،چون با گریه خوابیده بودم سر درد گرفته بودم...رفتم کنار پنجره،پرده هارو کنار زدم،شب شده بود،من چرا انقد خوابیدم،حالا که توی این اتاقم حس خوبی دارم،اتاقی که پر از عکس های بکهیونه...حالم خیلی بهتره...حس میکنم حتی روحیم هم بهتر شده...گرسنم شده،نمیدونم برم بیرون یا نه،میرم بیرون بهتر از اینه از گرسنگی بمیرم که...عصامو گرفتم راه طولانی رو نمیتونم بی عصابرم،در رو باز کردم آروم سرمو بیرون آوردم،هیچ کس نبود،رفتم بیرون صدای حرف زدن از نشیمن میومد رفتم سمت صدا...چیییییی!اینا که همون زن و مردن که میگن پدر مادرم هستن...زنه متوجه حضورم شد،بلند شد...
_ئونسو عزیزم
چرا مین وو نگفت اینا اینجان،سریع برگشتم توی اتاقم...گوشیمو برداشتم شماره مین وو رو که خودش برام ثبت کرده بود گرفتم..بعد از چند بوق جواب داد
_کیم مین وو هستم بفرمایید
+زهر مارررررر،پسره گودزیلا چرا منو گذاشتی رفتی،این مرده با زنش اینجا چیکار میکنن...
_اولا علیک سلام بانو،دوما گودزیلا بکهیونه،سوما اونجا خونته پس اونا هم خونشون اونجاست....
+نمیخوام،بیا بهشون بگو برن بیرون...
_وا ئونسو میگم خونشونه
+اه اصن تو چرا منو تنها گذاشتی رفتی؟
_خو مث خرس خوابیده بودی...
+میننن ووووووو گرسنمههههه من
_خب برو غذا بخور
+نمیخوام برم پیش اینااااا
-ای خدا تو توی این دو روز من روانی کردی،یکم تحمل کن الان میام...
+خوبه زودی بیا پس
_باش اومدم...
تلفن رو قطع کردم،نشستم روی تخت،با اینکه چیزی یادم نمیاد ولی بزار برم یه دوری توی این گوشی بزنم...
عکسامو دیدم،آهنگامو پیدا کردم،بعدش رفتم قسمت پیام های گوشیم...روی اسم آخرین کسی که بهم پیام داده بود نوشته بود بکهیون...چیییییی!!!نوشته بکهیییووون...یعنی من با بکهیون حرف زدم،وای خدا...خواستم پیامو رو باز کنم که در رو زدن...بعدش یه دست اومد داخل که یه پیتزا توش بود...
_تاحالا گودزیلایی به این مهربونی دیدی که برات پیتزا بخره؟
+خوبه که قبول کردی گودزیلایی
اومد داخل درو هم بست...
_نه فک کنم با هرچیزی که یادت رفته سلامتم یادت رفته...سلام کن خب...بی ادب
+مین وو
-هووم
+بعد به من میگه بی ادب هوم یعنی چی
-خیلی خب،بله بانوی جوان
گوشیمو گرفتم جلو صورتش
+اینو ببین،این اسم بکهیونه،میدونی یعنی چی،یعنی اون به من پیام داده بوده...یعنی من و بکهیون باهم در ارتباط بودیم...
-بابا آفرین ببین چی بودی که تونستی یه خواننده رو تور کنی...
+عه مین وو مسخره نکن دیگه...
-باشه،باشه حالا بده ببینم
+نع نمیدم شخصیه
-بده بابا شخصیه چیه؟من و تو که باهم این حرفا رو نداریم...داریم؟
+تا ظهر که سالم بودی،نمیدونم چت شده خل و چل شدی...بیا این گوشی...اون پیتزا رو هم بده بخورم گرسنمه...
-بعد اگه گفتم بی ادبی نگی چرا...من هم ازت بزرگ ترم هم دکترتم...خل و چل هم بکهیونه
+من همش هیچی نمیگم تو چرا انقد به بکهیون فحش میدی؟
-آخه من انقدرررر باشخصیتم که به یه خانم بی احترامی نمیکنم...چون با شخصیتم مجبورم به مرد مورد علاقه اون خانم فحش بدم....متوجهی که؟
+بله بله کاملا متوجه شدم...
پیتزا رو خوردم،مین وو هم چند ساعت دیگه پیشم موند...وقتی خواست بره گفت اگه نمیخوام از اتاق برم بیرون نرم،اتاق که سرویس بهداشتی داره به خدمتکار خونه هم میگه برام غذا بیاره منم از خدا خواسته قبول کردم...بعدشم تا صبح موندم بیدار همه وسایلمو نگاه کردم...تمام کمدهارو گشتم...توی همه وسایلم یه اثری از بکهیون بود...اینطوری که معلومه و خودم حس میکنم انگار خیلی دوسش داشتم...البته هنوز هم دارم...
کاری از نویسنده گروه نویسندگان:
@forough_wolf
#Gharibeyeh ashena
#exo_my_planet
#exo
#پارت_هفتم
از زبان ئونسو:
از خواب بیدار شدم،چون با گریه خوابیده بودم سر درد گرفته بودم...رفتم کنار پنجره،پرده هارو کنار زدم،شب شده بود،من چرا انقد خوابیدم،حالا که توی این اتاقم حس خوبی دارم،اتاقی که پر از عکس های بکهیونه...حالم خیلی بهتره...حس میکنم حتی روحیم هم بهتر شده...گرسنم شده،نمیدونم برم بیرون یا نه،میرم بیرون بهتر از اینه از گرسنگی بمیرم که...عصامو گرفتم راه طولانی رو نمیتونم بی عصابرم،در رو باز کردم آروم سرمو بیرون آوردم،هیچ کس نبود،رفتم بیرون صدای حرف زدن از نشیمن میومد رفتم سمت صدا...چیییییی!اینا که همون زن و مردن که میگن پدر مادرم هستن...زنه متوجه حضورم شد،بلند شد...
_ئونسو عزیزم
چرا مین وو نگفت اینا اینجان،سریع برگشتم توی اتاقم...گوشیمو برداشتم شماره مین وو رو که خودش برام ثبت کرده بود گرفتم..بعد از چند بوق جواب داد
_کیم مین وو هستم بفرمایید
+زهر مارررررر،پسره گودزیلا چرا منو گذاشتی رفتی،این مرده با زنش اینجا چیکار میکنن...
_اولا علیک سلام بانو،دوما گودزیلا بکهیونه،سوما اونجا خونته پس اونا هم خونشون اونجاست....
+نمیخوام،بیا بهشون بگو برن بیرون...
_وا ئونسو میگم خونشونه
+اه اصن تو چرا منو تنها گذاشتی رفتی؟
_خو مث خرس خوابیده بودی...
+میننن ووووووو گرسنمههههه من
_خب برو غذا بخور
+نمیخوام برم پیش اینااااا
-ای خدا تو توی این دو روز من روانی کردی،یکم تحمل کن الان میام...
+خوبه زودی بیا پس
_باش اومدم...
تلفن رو قطع کردم،نشستم روی تخت،با اینکه چیزی یادم نمیاد ولی بزار برم یه دوری توی این گوشی بزنم...
عکسامو دیدم،آهنگامو پیدا کردم،بعدش رفتم قسمت پیام های گوشیم...روی اسم آخرین کسی که بهم پیام داده بود نوشته بود بکهیون...چیییییی!!!نوشته بکهیییووون...یعنی من با بکهیون حرف زدم،وای خدا...خواستم پیامو رو باز کنم که در رو زدن...بعدش یه دست اومد داخل که یه پیتزا توش بود...
_تاحالا گودزیلایی به این مهربونی دیدی که برات پیتزا بخره؟
+خوبه که قبول کردی گودزیلایی
اومد داخل درو هم بست...
_نه فک کنم با هرچیزی که یادت رفته سلامتم یادت رفته...سلام کن خب...بی ادب
+مین وو
-هووم
+بعد به من میگه بی ادب هوم یعنی چی
-خیلی خب،بله بانوی جوان
گوشیمو گرفتم جلو صورتش
+اینو ببین،این اسم بکهیونه،میدونی یعنی چی،یعنی اون به من پیام داده بوده...یعنی من و بکهیون باهم در ارتباط بودیم...
-بابا آفرین ببین چی بودی که تونستی یه خواننده رو تور کنی...
+عه مین وو مسخره نکن دیگه...
-باشه،باشه حالا بده ببینم
+نع نمیدم شخصیه
-بده بابا شخصیه چیه؟من و تو که باهم این حرفا رو نداریم...داریم؟
+تا ظهر که سالم بودی،نمیدونم چت شده خل و چل شدی...بیا این گوشی...اون پیتزا رو هم بده بخورم گرسنمه...
-بعد اگه گفتم بی ادبی نگی چرا...من هم ازت بزرگ ترم هم دکترتم...خل و چل هم بکهیونه
+من همش هیچی نمیگم تو چرا انقد به بکهیون فحش میدی؟
-آخه من انقدرررر باشخصیتم که به یه خانم بی احترامی نمیکنم...چون با شخصیتم مجبورم به مرد مورد علاقه اون خانم فحش بدم....متوجهی که؟
+بله بله کاملا متوجه شدم...
پیتزا رو خوردم،مین وو هم چند ساعت دیگه پیشم موند...وقتی خواست بره گفت اگه نمیخوام از اتاق برم بیرون نرم،اتاق که سرویس بهداشتی داره به خدمتکار خونه هم میگه برام غذا بیاره منم از خدا خواسته قبول کردم...بعدشم تا صبح موندم بیدار همه وسایلمو نگاه کردم...تمام کمدهارو گشتم...توی همه وسایلم یه اثری از بکهیون بود...اینطوری که معلومه و خودم حس میکنم انگار خیلی دوسش داشتم...البته هنوز هم دارم...
کاری از نویسنده گروه نویسندگان:
@forough_wolf
#Gharibeyeh ashena
#exo_my_planet
#exo
۱۰.۷k
۲۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.