برای گفتن من شعر هم به گل مانده

برای گفتن من ، شعر هم به گِل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده

صدا که مرهم فریاد بود زخم را
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست

دیری است که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم..
هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست

#اردلان_سرفراز 🍁 ❄ ️🍁 🍁 ❄ ️🍁
دیدگاه ها (۱)

قرارمان همین بهار زیر شکوفه های شعر...! آنجا که واژه ها برای...

اگر پرسند اخرین نفست به یاد کیستگویم به یاد رفیقی که بی وفای...

زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت راباید از دور تماشا بکنی یارت ر...

اسفند ، همان بانویی استکه درِ اتاقش رابه روی زمستان بسته است...

برای گفتن من شعر هم به گل مانده نمانده عمری و...نمانده عمری ...

از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیستگر هم گله‌ای هست، دگر حوصل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط