فیک،پسر بهشتی پارت ۵
گفت نرو
من که خیلی خجالت کشیدن دویدم و رفتم
داشتم گریه میکردم که چان منو دید و گفت چرا گریه میکنی؟
بهش گوش ندادم و رفتم بیرون
نشسته بودم گوشه ی در که سوهو و چان با هم رسیده بودند .
که یک دفعه رفتن داخل من یکم صدا شنیدم وقتی اومدم دیدم که چان انقدر سوهو رو زده که بیهوش شده .
به جان گفتم چرا انقدر کتکش زدی گفت اون برادرمو کشته
اول سوهو رو درمان مردم و اون رو به یک اتاق بردم بعد گفت من و سوهو دوستانی صمیمی بودیم ،
با برادرم
باهم یک گروه موسیقی بودیم
یک روز بابلی سوهو انقدر برادرم رو اذیت کرد که دون مرد و تقصیر سهو این بود اگر تلفنش رو جواب می داد
این اتفاق نمی افتاد.
واقعا خیلی ناراحت بود
لبخند زدم و گفتم حالا که کسی رو نداری من می توتی پیش من بمونی
گفت چجوری
گفتم خیلی راحته برات اتاق اضافه هم دارم
گفت باشه
به سوهو هم وقتی بیدار شد میگن میتونه ابین جا بمونه چون هر دوی شما کلی سختی کشیدین
با عصبانیت گفت ب با باشه
۱۵ لایک ۵ کامنت
من که خیلی خجالت کشیدن دویدم و رفتم
داشتم گریه میکردم که چان منو دید و گفت چرا گریه میکنی؟
بهش گوش ندادم و رفتم بیرون
نشسته بودم گوشه ی در که سوهو و چان با هم رسیده بودند .
که یک دفعه رفتن داخل من یکم صدا شنیدم وقتی اومدم دیدم که چان انقدر سوهو رو زده که بیهوش شده .
به جان گفتم چرا انقدر کتکش زدی گفت اون برادرمو کشته
اول سوهو رو درمان مردم و اون رو به یک اتاق بردم بعد گفت من و سوهو دوستانی صمیمی بودیم ،
با برادرم
باهم یک گروه موسیقی بودیم
یک روز بابلی سوهو انقدر برادرم رو اذیت کرد که دون مرد و تقصیر سهو این بود اگر تلفنش رو جواب می داد
این اتفاق نمی افتاد.
واقعا خیلی ناراحت بود
لبخند زدم و گفتم حالا که کسی رو نداری من می توتی پیش من بمونی
گفت چجوری
گفتم خیلی راحته برات اتاق اضافه هم دارم
گفت باشه
به سوهو هم وقتی بیدار شد میگن میتونه ابین جا بمونه چون هر دوی شما کلی سختی کشیدین
با عصبانیت گفت ب با باشه
۱۵ لایک ۵ کامنت
۵.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.