هیچ تخت خوابی

هیچ تخت خوابی
خستگی های من و تو را نمی رهاند از این تن ...
من و تویی که مدتی است
دیگر خواب هم ندیده ایم
ما از آن همه بزرگی این زندگی،
تنها؛
آهنگی بی کلام،
پنجره ای خیس از باران،
دو سیگار که تو روشن کرده باشی برایمان،
و یک جاده خلوت؛
برایمان کافی بود..
اما !
چرا قد و قواره آرزوهایمان اندازه برآورده شدن نبود؟
دیدگاه ها (۱)

مینوشم برای خانه‏ ی ویرانبرای زندگی قهرآلود خودبرای تنهاییدر...

بی‌خیال رُخ آن جان و جهاناز خود و جان و جهان بیزارم ...‌‌‌‌....

گاهی مرگشوخی می کندنقاب می زندمی شود دلتنگی .........

من دختری هستم پیرو آزادیعاشق ریسک کردنبی پروا از حرف های خال...

The Royal Veil _صبح آرامنور ملایم صبح از لای پرده‌های نیمه‌ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط