پارت دووو
چو هی::::: رفتیم بستنی خوردیم سیب زمینی خوردیم و خیلی چیزای دیگه نامجون رفته بود یه مغازه و به من گفت همینجا باشم ولی من کنجکاو بودم برای همین رفتم به یه فروشگاهی که فقط ۱ متر باهامون فاصله داشت رفتم
+خببب الان که نامی نمیاد برای همین یه توک پا می رم میام ارههههه
چو هی:::::رفتم به اون فروشگاه و همه چیو دیدم رفتم بیرون تا برم مغازه اما....اما...نامجون نبوددددد
نامی:::رفته بود مغازه به چو هی گفتم همینجا کنار مغازه باشه ولی اومدم دیدم نیست قلبم هر دقیقه دردش بیشتر شد چون اون اینجا نبود گوشی هم با خودش نبورده بود ازین بهتر دیگه نمی شه رفتم این ور اون ور که وقتی از یه کوچه داشتم رد میشد هق هق های ضعیفی شنیدم وارد کوچه شدم سمت راس و چپ و یه نگاه انداختم که دیدم صدا از طرف چپ میاد رفتم نزدیک تر دیدم خود خودشه چو هی رفتم سمتش و بغلش کردم
_چوهیی عشقم حالت خوبه؟چطوری یهو رفتی
+نام...هققق ...جونتننن...هققققق.ققققققققققققققققققق
نویسنده:::چوهی تمامی ماجرارو برای نامجون تعریف کرد و اونه رفتن خونه و خابیدن
می دونم کم بود ولی امیدوارم خوب باشه خوشتون اومد بگینننننن❤️🩹❤️🩹❤️🩹💔❤️🔥❤️🔥❤🧡💄💎❤️🩹🍑🧘🏻♂️🎼🔔😍⛑️🎚👠🎶
+خببب الان که نامی نمیاد برای همین یه توک پا می رم میام ارههههه
چو هی:::::رفتم به اون فروشگاه و همه چیو دیدم رفتم بیرون تا برم مغازه اما....اما...نامجون نبوددددد
نامی:::رفته بود مغازه به چو هی گفتم همینجا کنار مغازه باشه ولی اومدم دیدم نیست قلبم هر دقیقه دردش بیشتر شد چون اون اینجا نبود گوشی هم با خودش نبورده بود ازین بهتر دیگه نمی شه رفتم این ور اون ور که وقتی از یه کوچه داشتم رد میشد هق هق های ضعیفی شنیدم وارد کوچه شدم سمت راس و چپ و یه نگاه انداختم که دیدم صدا از طرف چپ میاد رفتم نزدیک تر دیدم خود خودشه چو هی رفتم سمتش و بغلش کردم
_چوهیی عشقم حالت خوبه؟چطوری یهو رفتی
+نام...هققق ...جونتننن...هققققق.ققققققققققققققققققق
نویسنده:::چوهی تمامی ماجرارو برای نامجون تعریف کرد و اونه رفتن خونه و خابیدن
می دونم کم بود ولی امیدوارم خوب باشه خوشتون اومد بگینننننن❤️🩹❤️🩹❤️🩹💔❤️🔥❤️🔥❤🧡💄💎❤️🩹🍑🧘🏻♂️🎼🔔😍⛑️🎚👠🎶
۴.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.