ک پنجره برای ددن


يک پنجره برای ديدن
يک پنجره برای شنيدن
يک پنجره که مثل حلقه‌‌ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمين ميرسد
و باز ميشود به سوی وسعت
اين مهربانی مکرر آبی رنگ
يک پنجره که دست های کوچک تنهايی را
از بخشش شبانه‌ی عطر ستاره‌های کريم
سرشار ميکند و ميشود از آنجا
خورشيد را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
يک پنجره برای من کافيست
من از ديار عروسکها می‌آيم
از زير سايه‌های درختان کاغذی
در باغ يک کتاب مصور
از فصل‌های خشک تجربه‌های عقيم دوستی
و عشق در کوچه‌های خاکی معصوميت . . .!

#فروغ_فرخزاد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
—-┅°•●🌸●•°┅─

#زیبا
دیدگاه ها (۴)

#خاص

قدیما همه چیز فرق داشت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

‍ یک سیبدر فرصت مشبک زنبیلمے پوسد.حسی شبیه غربت اشیااز روے پ...

بعدها ...وقتی موهای جو گندمیت رااز پیشانیت کنار میزنیو قرص ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط