فصل اول پارت پنجم

### فصل اول | پارت پنجم
نویسنده: Ghazal

ساعت یک ظهر، تراس عمارت گل سرخ

ات بعد از دوش، لباس ساده‌ی مشکی که تو کمد بود رو پوشیده بود؛ شلوار جین تنگ و تی‌شرت مشکی که روی بدن ورزشکاری‌ش کشیده شده بود.
موهای خیسش رو باز گذاشته بود و با قدم‌های محکم رفت سمت تراس.

شوگا اونجا منتظرش بود.
میز بزرگ چوبی زیر آفتاب ملایم، پر از غذاهای کره‌ای: بیبیم‌باپ، کیمچی، گوشت گریل‌شده، و یه بطری سوجو کنارش.
خودش کت مشکی رو درآورده بود، فقط یه پیرهن سفید آستین‌بالا تنش بود که بازوهاش کاملاً مشخص بود.
یه گل رز قرمز تازه کنار بشقاب ات گذاشته بود.

شوگا وقتی ات رو دید، از جاش بلند شد و صندلی رو براش عقب کشید.
«بشین.»

ات ایستاد و به میز نگاه کرد:
«فکر کردی با غذا می‌تونی منو رام کنی؟»

شوگا لبخند زد و خودش نشست:
«نه. فقط نمی‌خوام جنگجوم گرسنه بمونه.»
بعد سوجو ریخت تو دو تا پیاله و یکی رو هل داد سمت ات.
«بخور. امروز سخت‌تر می‌شه.»

ات بالاخره نشست، ولی غذا رو دست نزد.
«اول بگو هانا دقیقاً کجاست. می‌خوام ببینمش.»

شوگا یه لقمه گوشت برداشت و آروم جوید:
«هانا تو عمارت گرگ سیاهه. نامجون هم داره همین کارو با اون می‌کنه که من با تو. آموزش، تمرین، و…»
مکث کرد و به ات نگاه کرد:
«جذب کردن.»

ات پیاله‌ی سوجو رو سر کشید. آتش الکل تو گلوش ریخت.
«نامجون به هانا کاری می‌کنه؟»

شوگا:
«نامجون مرد خطرناکیه، ولی احمقه عاشق نمی‌شه. اون فقط می‌خواد هانا بهترین مبارزش بشه. مثل من که تو رو می‌خوام.»
بعد خم شد جلو:
«ولی فرق من با نامجون اینه که من نمی‌تونم فقط به جنگیدن فکر کنم وقتی تو رو می‌بینم.»

ات ابروشو بالا انداخت:
«یعنی چی؟»

شوگا دستش رو دراز کرد، انگشتش رو آروم روی دست ات کشید:
«یعنی از دیشب تا حالا فقط به این فکر کردم که چطور لبات مزه می‌دن.»

ات دستش رو سریع کشید عقب، ولی قلبش تند زد.
«حرفاتو نگه دار برای یکی که می‌ترسه.»

شوگا خندید:
«تو نمی‌ترسی، می‌دونم. ولی بدنت دروغ نمی‌گه.»
نگاهش پایین‌تر رفت، روی گردن ات که نبضش تند می‌زد.

ات بلند شد:
«من غذا نمی‌خورم. می‌رم تمرین.»

شوگا هم بلند شد، جلوش رو گرفت:
«نه. اول غذا. بعد تمرین.»
دستش رو دور کمر ات انداخت و محکم کشید سمت خودش.
ات دستش رو گذاشت رو سینه‌ش و عقب فشار داد، ولی شوگا تکون نخورد.

شوگا تو گوشش زمزمه کرد:
«تو می‌تونی منو بزن، قهرمان. ولی نمی‌تونی انکار کنی که این نزدیکی داره دیوونه‌ت می‌کنه.»

ات نفسش تند شد. بوی شوگا، گرمای بدنش، صدای بم‌ش… همه‌چیز داشت دیوونه‌ش می‌کرد.
ولی غرورش قوی‌تر بود.
با یه حرکت سریع کاراته، با آرنج به پهلوی شوگا زد و خودشو آزاد کرد.

شوگا فقط یه نفس عمیق کشید و خندید:
«دوباره زدی همون‌جا. خوبه، یادم می‌مونه.»

ات چرخید و رفت سمت سالن تمرین.
شوگا پشت سرش، با بشقاب غذا تو دست.

وقتی رسید سالن، شوگا بشقاب رو گذاشت کنار و گفت:
«حالا که غذا نخوردی، تمرین دو برابر می‌شه.»

ات دستکش‌هاش رو پوشید:
«باشه. بیا ببینم چقدر طاقت داری.»

این بار تمرین واقعی شروع شد.
ضربه، بلوک، پرتاب، زمین خوردن.
ات قوی بود، سریع بود، ولی شوگا مثل سایه بود؛ همیشه یه قدم جلوتر.

آخرش، وقتی ات خسته روی تشک افتاد، شوگا کنارش نشست و بطری آب رو داد دستش.
«تو بهترینی که تا حالا دیدم.»

ات آب رو خورد و با صدای گرفته گفت:
«پس چرا نمی‌ذاری برم؟»

شوگا بهش خیره شد:
«چون اگه بری، دیگه هیچ‌وقت کامل نمی‌شم.»

ات سرش رو برگردوند، ولی دست شوگا آروم موهاش رو نوازش کرد.
چند ثانیه سکوت بود.

بعد گوشی شوگا زنگ خورد.
نامجون بود.

شوگا جواب داد و بلندگو گذاشت:
«چی شده؟»

صدای نامجون:
«هانا داره دیوونه‌م می‌کنه. صبح بهم یه لگد زد که هنوز نفس‌گیرم.
تو چی؟ ات رام شد؟»

شوگا به ات نگاه کرد و لبخند زد:
«نه هنوز. ولی داره می‌شه.»

ات از جا پرید و گوشی رو قاپید:
«نامجون! اگه به هانا آسیب بزنی…»

صدای هانا از پشت خط اومد:
«ات! من خوبم. این گرگ فکر کرده می‌تونه منو نگه داره، ولی امشب فرار می‌کنم.»

نامجون خندید:
«فرار؟ ببینیم.»

خط قطع شد.

ات گوشی رو داد دست شوگا و با چشمای پر خشم گفت:
«ما فرار می‌کنیم. من و هانا.»

شوگا گوشی رو گذاشت کنار و نزدیک‌تر شد:
«سعی کن. ولی بدون، اگه بری… من پیدات می‌کنم.
و اون موقع دیگه فقط مبارز نمی‌خوامت. همه‌ت رو می‌خوام.»

ات نفسش بند اومد.
شوگا بلند شد و رفت سمت در:
«استراحت کن. امشب مهمونی داریم. تو و هانا مهمونای ویژه‌این.»

ات تنها موند و به سقف خیره شد.
تو دلش گفت:
«فرار می‌کنیم، هانا.
ولی چرا یه قسمت من نمی‌خواد فرار کنه؟»

ادامه دارد… 🌹🔥
دیدگاه ها (۰)

### فصل اول | پارت ششمنویسنده: Ghazal شب، ساعت نه، سالن بزر...

تولد تهیونگ مبارک امیدوارم تا ابد کنارمون باشی تهیونگی جونمو...

چقدر منتظرت بودیم یونگی جان 🥵😈💜دوستت داریم تا ابد

### فصل اول | پارت سومنویسنده: Ghazal ماشین لندکروز مشکی با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط