رمان افسر پلیس پارت
رمان افسر پلیس پارت ²
ویو تهیونگ
بلاخره کارم تموم شد و رفتم خونه
خودمو انداختم رو تخت و از شدت خستگی بیهوش شدم
خواب تهیونگ:
داشتم تو یه محوطه سرسبزی راه میرفتم اینجا کجاست ؟ همش به اطرافم نگاه میکردم که شخصی رو از دور دیدم عین فرشته ها بود رنگ موهاش و چشماش ست بود لباس سفید و بلند قشنگی تنش بود ولی چهرش زیاد معلوم نبود
خواستم برم سمتش که از خواب پریدم
حالت عادی:
این چه خوابی بود یعنی اون پسر خوشگل کی بود
به ساعت نگاه کردم تازه یادم افتاد امشب تولد یونگیه
سریع رفتم حموم و برگشتم یه کت و شلوار مشکی پوشیدم و سوار ماشینم شدم
باید براش کادو میگرفتم اون چی دوست دارهه؟؟
آها یادم اومد نارنگی براش دو سبد نارنگی و یه ساعت میگیرم
بعد از خریدن کادو ها به سمت خونه یونمین راه افتادم
ویو تهیونگ
بلاخره کارم تموم شد و رفتم خونه
خودمو انداختم رو تخت و از شدت خستگی بیهوش شدم
خواب تهیونگ:
داشتم تو یه محوطه سرسبزی راه میرفتم اینجا کجاست ؟ همش به اطرافم نگاه میکردم که شخصی رو از دور دیدم عین فرشته ها بود رنگ موهاش و چشماش ست بود لباس سفید و بلند قشنگی تنش بود ولی چهرش زیاد معلوم نبود
خواستم برم سمتش که از خواب پریدم
حالت عادی:
این چه خوابی بود یعنی اون پسر خوشگل کی بود
به ساعت نگاه کردم تازه یادم افتاد امشب تولد یونگیه
سریع رفتم حموم و برگشتم یه کت و شلوار مشکی پوشیدم و سوار ماشینم شدم
باید براش کادو میگرفتم اون چی دوست دارهه؟؟
آها یادم اومد نارنگی براش دو سبد نارنگی و یه ساعت میگیرم
بعد از خریدن کادو ها به سمت خونه یونمین راه افتادم
- ۲۳۸
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط