رمان افسر پلیس پارت

رمان افسر پلیس پارت ¹

ویو ته

خیلی خسته شده بودم چن ساعتی بود که رو یه پرونده مونده بودم اونم چی پرونده قاتلی که تا حالا 5 نفر رو کشته

به منشیم زنگ زدم (نویسنده: شرمنده میدونم به منشی زنگ نمیزنن ولی خب)

منشی: بله جناب کیم؟

ته: یه قهوه بیار اتاقم

منشی: چشم

تلفن رو قطع کردم و دوباره مشغول بررسی پرونده شدم

تق تق

ته: بیا تو

منشی: بفرمایید قهوه تون

ته: ممنون میتونی بری

خواست بره که انگار چیزی یادش افتاد

منشی: راستی جناب کیم دوستتون تماس گرفتن

ته: جیمین؟؟

منشی: بله

ته: باشه برو

گوشیم رو در اوردم و به جیمین زنگ زدم

ته: سلام جیمینا

جیمین: سلام افسر پلیس ما چطوره؟

ته: مث همیشه پای پرونده هام کاری داشتی؟؟

جیمین: امشب تولد یونگیه میای؟؟

ته: اوکی کادو چی میگیری ؟

جیمین: رازه

ته: خیلی مسخره ای بای

جیمین:بای

(نویسنده : اهم اهم به توضیح بدم جیمین دوست صمیمی تهیونگه و چن سال پیش با کراشش یعنی یونگی ازدواج کرده)
دیدگاه ها (۲)

دلمو شکستی جونکوکا💔

#twt🐻: جونگ‌کوکی یه سؤال بپرسم؟ 🐰: آره عزیزم بپرس. 🐻: می‌گم ...

عالی شد🤣😂

پارت ۱۳ فیک دور اما آشنا

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط