چندشاتی جونگکوک طولانی
چندشاتی جونگکوک طولانی
part 3
+خودم همه اینارو میدونم،چرا داری تکرارشون میکنی..
دختر با تعجب گفت...
-هف.. ببین.. حرف اصلیم اینه، وقتی ازدواجکردیم.. به همدیگه اصلاگیر نمیدیم، فقط باهم غذا میخوریم، همین.. اتاق هامونجداست
+ باشه...
- کاپوچینوت سرد شد.. بخور
ات لیوان کوچیک رو برداشت و شروع کرد به خوردن..
بعد از چند دقیقه..
هردوشون سرشون داخلگوشی بود...
یهو در کافه باز شد و پدر ات و جونگکوک اومد
ات و جونگکوک با تعجب گوشی هاشون رو خاموش کردن و به نشانه ی احترام بلند شدن...
+پدر، عمو.. اینجا چیکار میکنید؟
"پدرکوک گفت"
×شمارو نفرستادیم قرار تا گوشی بازیکنین..
-ما هیچ حرفی باهمنداریم..
+درسته...
پدرم گفت..
* این بچه بازی هارو تمومکنید.. شما باید ازدواجکنید.. در ضمن.. فردا قراره برید لباس عروس انتخاب کنید، حلقه بخرید... و آخر سر میآید خونه ی ما..
-یعنی میگید فردا من و ات بعد از خرید بیایم اونجا؟
×درسته.. کل خانواده جئون فردا شب اونجا هستن تا خبر ازدواجشمارو بگیم..
* درسته.. و شما باید طوری رفتارکنید انگارخودتونمیخواید ازدواجکنید... باهمعاشقانه رفتار کنید و کنار هم بشینید
part 3
+خودم همه اینارو میدونم،چرا داری تکرارشون میکنی..
دختر با تعجب گفت...
-هف.. ببین.. حرف اصلیم اینه، وقتی ازدواجکردیم.. به همدیگه اصلاگیر نمیدیم، فقط باهم غذا میخوریم، همین.. اتاق هامونجداست
+ باشه...
- کاپوچینوت سرد شد.. بخور
ات لیوان کوچیک رو برداشت و شروع کرد به خوردن..
بعد از چند دقیقه..
هردوشون سرشون داخلگوشی بود...
یهو در کافه باز شد و پدر ات و جونگکوک اومد
ات و جونگکوک با تعجب گوشی هاشون رو خاموش کردن و به نشانه ی احترام بلند شدن...
+پدر، عمو.. اینجا چیکار میکنید؟
"پدرکوک گفت"
×شمارو نفرستادیم قرار تا گوشی بازیکنین..
-ما هیچ حرفی باهمنداریم..
+درسته...
پدرم گفت..
* این بچه بازی هارو تمومکنید.. شما باید ازدواجکنید.. در ضمن.. فردا قراره برید لباس عروس انتخاب کنید، حلقه بخرید... و آخر سر میآید خونه ی ما..
-یعنی میگید فردا من و ات بعد از خرید بیایم اونجا؟
×درسته.. کل خانواده جئون فردا شب اونجا هستن تا خبر ازدواجشمارو بگیم..
* درسته.. و شما باید طوری رفتارکنید انگارخودتونمیخواید ازدواجکنید... باهمعاشقانه رفتار کنید و کنار هم بشینید
- ۲۷.۶k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط