کبوترهای مهاجری که از روی سقف خانه ی

کبوترهای مهاجری که از روی سقف خانه ی

من گذرمیکنند هم میدانند

که دل زخم خورده ی من بیش از سه روز طاقت
چشم انتظاری ندارد ..

بعد از پایان انتظار شاید که نمیرد. ..
ولی ...

با هربار چشم به درو پنجره دوختن و خیره به آسمان بودن ...

دلش چون کبوتر تیر خورده در اوج پرواز از

آسمان قبلش به زمین می افتد ...


کاسه ای خون در درونش جاری میشود.
که این ...

از هزار بار مردن سختتر است ...

ای کاش ...

یک بار بمیرد ...!!!
دیدگاه ها (۲)

اینجا.....حریم من است...حریم قلب کوچکم...!قفس تنهایی من...و....

زُل میزنم در چشمهایت ، آخرین روز استدر سینه غم ، فرمانروا خو...

در آن دیارکسی،با کوله باری غم !با کوله باری رنج !ازتبار درد ...

عطر انتظارچه عمقی دارداین عشق دیوانه وارکه ازپشت پردهٔ لرزان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط