فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
part²⁷
_خانه ا.ت_
نزدیک خونه شد که ماشین آشنایی دید
ماشین داخل پارکینگ گذاشت و وقتی بیرون آمد با جئون روبهرو شد
" جونگکوک! اینجا چیکار میکنی؟ "a.t
" چند روز ازت خبری نداشتم آمدم ببینمت "jk
" آهان ، خیلی وقته منتظری؟! "a.t
" نه یه ربع امدم "jk
" آهان "a.t
وارد خونه شدن
پالتوش در آورد و آویز کرد
" قهوه میخوری؟ "a.t
" اره "jk
سمت مبل رفت و نشست
دختر داخل آشپزخانه بود و جئون در سالن
" از اون پسره چه خبر؟ "jk
" کدوم پسره؟ "a.t
" همونی که باهاش رفتی سرقرار "jk
" آهان ، منظورت لیام "a.t
" پس اسمش لیام (اروم) ، از اون روز بازم هم دیگه رو دیدین؟! "jk
" اره مرتب هم دیگه رو میبینم "a.t
" همدیگه رو میبیند؟! "jk
" اره ، مرد خیلی خوبه ، باشخصیت خوش استایل خوش قیافه اس ، خیلی شوختبه باید باهاش آشنا شی حتما ازش خوشت میاد "a.t
جئون در چهار چوب در آشپزخانه ایستاد
" باهاش قرار میزاری؟ "jk
به طرفش چرخید که با چهرهی نگرانش روبهرو شد
" اعم خب هنوز چیزی مشخص نیست "a.t
بهش نزدیک شد و روبهروش ایستاد
" اگه بخواد دوست دخترش میشی؟ "jk
" اعم خب ... "a.t
نگاهشو به طرف دیگری داد و ادامه داد
" ... بگه بهش نه نميگم "a.t
لبخند غمگینی روی لب های جئون جا گرفت
پشت کرد و از آشپزخانه خارج شد
پالتوی مشکی رنگش برداشت و به تن کرد
دختر در چهارچوب در ایستاده بود و به کار های جئون با دقت نگاه میکرد
" کجا میخوای بری؟ "a.t
" یکم کار دارم ... "jk
نگاهشو به دختر داد و با لبخند غمگینی بر روی لب به دختر نگاه کرد
" ... قهوه باشه برای یه روز دیگه "jk
و بدون حرفی دیگر از خانه دختر بیرون رفت
part²⁷
_خانه ا.ت_
نزدیک خونه شد که ماشین آشنایی دید
ماشین داخل پارکینگ گذاشت و وقتی بیرون آمد با جئون روبهرو شد
" جونگکوک! اینجا چیکار میکنی؟ "a.t
" چند روز ازت خبری نداشتم آمدم ببینمت "jk
" آهان ، خیلی وقته منتظری؟! "a.t
" نه یه ربع امدم "jk
" آهان "a.t
وارد خونه شدن
پالتوش در آورد و آویز کرد
" قهوه میخوری؟ "a.t
" اره "jk
سمت مبل رفت و نشست
دختر داخل آشپزخانه بود و جئون در سالن
" از اون پسره چه خبر؟ "jk
" کدوم پسره؟ "a.t
" همونی که باهاش رفتی سرقرار "jk
" آهان ، منظورت لیام "a.t
" پس اسمش لیام (اروم) ، از اون روز بازم هم دیگه رو دیدین؟! "jk
" اره مرتب هم دیگه رو میبینم "a.t
" همدیگه رو میبیند؟! "jk
" اره ، مرد خیلی خوبه ، باشخصیت خوش استایل خوش قیافه اس ، خیلی شوختبه باید باهاش آشنا شی حتما ازش خوشت میاد "a.t
جئون در چهار چوب در آشپزخانه ایستاد
" باهاش قرار میزاری؟ "jk
به طرفش چرخید که با چهرهی نگرانش روبهرو شد
" اعم خب هنوز چیزی مشخص نیست "a.t
بهش نزدیک شد و روبهروش ایستاد
" اگه بخواد دوست دخترش میشی؟ "jk
" اعم خب ... "a.t
نگاهشو به طرف دیگری داد و ادامه داد
" ... بگه بهش نه نميگم "a.t
لبخند غمگینی روی لب های جئون جا گرفت
پشت کرد و از آشپزخانه خارج شد
پالتوی مشکی رنگش برداشت و به تن کرد
دختر در چهارچوب در ایستاده بود و به کار های جئون با دقت نگاه میکرد
" کجا میخوای بری؟ "a.t
" یکم کار دارم ... "jk
نگاهشو به دختر داد و با لبخند غمگینی بر روی لب به دختر نگاه کرد
" ... قهوه باشه برای یه روز دیگه "jk
و بدون حرفی دیگر از خانه دختر بیرون رفت
۱۳.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.