نیو ارمی های عزیز و والدین گرامی این داستان اتفاقتش هیچ ی
نیو ارمی های عزیز و والدین گرامی این داستان اتفاقتش هیچ یک واقعیت نیست و همش تخیل است
p6
ویو یونگی
متوجه کار ات شدم و همونطور که بغلم بود کشیدمش توی آشپزخونه
×چیکار میکنی؟ میخوای حال جونگکوک رو بدتر کنی دختر؟
+اوپااا لطفااا
×نمیشه
+چلا؟🥺🥺🥺🥺
×اههههه فقط اینبار
+میسییی
×گفتی گشنته بیا این کیک رو بخور فعلا
+اوهوم مرسی
ات مثل جوجه ها رفت سراغ کیک و داشت میخورد منم غرق تماشاش شدم
ات عادت داشت وقتی میخورد لباش رو غنچه کنه و بجوعه، وقتی گاز میزد دور لباش کاکائویی میشد ، خندم میگرفت واقعا یه بجه دوسالس
همینطور که بهش نگاه میکردم با صدای ات به خودم اومدم
+چیکار میکنی اوپا؟
نگاه که کردم دیدم یکم از لباش فاصله دارم
×ناراحت نشو لطفا
و ل.بام رو گذاشتم روی ل.باش و آروم م.ک میزدم
ویو ات
همینطور خشکم زده بود که نگاه به جونگ کوک افتاد که داشت میومد به سمت آشپزخونه پس زود دستم رو دور گردن یونگی حلقه کردم و چشمام رو بستم و همراهی کردم
ویو یونگی نمیدونم چیشد یهو ات هم همکاری کرد منم کمرش رو گرفتم و به خودم نزدیک کردم که یه صدایی از پشت اومد
_ه..هیونگ؟ (با صدای شکسته)
×ک..کوک این... این یه اتفاق بود ببخشید ....
+چرا داری بهونه میاری بیبی؟ وقتش نیست بفهمن با هم قرار میزاریم ؟
_چ...چی؟(با همون صدا)
+درسته جئون قرار میزاریم
×ات بس کن
+چرا بس کنم عزیزم ؟ من نمیخوام دروغ بگم به کسی
×پس چرا الان داری میگی ؟
+هی یونگییییی
×کوفت ، بس کنید این بچه بازی رو ، هم تو جونگ کوک رو دوست داری هم اون تورو پس بس کنید و برگردید
+و..ولی کارم؟
× بهتره به جونگ کوک همه چی رو بگی
_چی رو؟
×دلیلی که ترکت کرد ، ات جونگ کوک درکت میکنه توام شرایط خوبی نداشتی
+و..ولی
×من میرم شما هم حرفاتون رو بزنید
+ا..اوپااا
_بگو
+چ....چی؟
_توضیح میخوام
+راستش.....راستش........
(های عزیزای من همونطور که میدونید ما کنکوری ایم و وقت نمیکنیم اینم برای اینکه خیلی وقت بود نبودم گذاشتم گایز دیگه توی اون پیج پاستای بعد رو میزارم
@Bora_thv20
خلاصه که ما برگشتیم و قرار دوباره ادامه بدیم
دوستان دارم
راستی به نظرتون بورا چیکار میکنه ؟ میگه یا نه؟)
p6
ویو یونگی
متوجه کار ات شدم و همونطور که بغلم بود کشیدمش توی آشپزخونه
×چیکار میکنی؟ میخوای حال جونگکوک رو بدتر کنی دختر؟
+اوپااا لطفااا
×نمیشه
+چلا؟🥺🥺🥺🥺
×اههههه فقط اینبار
+میسییی
×گفتی گشنته بیا این کیک رو بخور فعلا
+اوهوم مرسی
ات مثل جوجه ها رفت سراغ کیک و داشت میخورد منم غرق تماشاش شدم
ات عادت داشت وقتی میخورد لباش رو غنچه کنه و بجوعه، وقتی گاز میزد دور لباش کاکائویی میشد ، خندم میگرفت واقعا یه بجه دوسالس
همینطور که بهش نگاه میکردم با صدای ات به خودم اومدم
+چیکار میکنی اوپا؟
نگاه که کردم دیدم یکم از لباش فاصله دارم
×ناراحت نشو لطفا
و ل.بام رو گذاشتم روی ل.باش و آروم م.ک میزدم
ویو ات
همینطور خشکم زده بود که نگاه به جونگ کوک افتاد که داشت میومد به سمت آشپزخونه پس زود دستم رو دور گردن یونگی حلقه کردم و چشمام رو بستم و همراهی کردم
ویو یونگی نمیدونم چیشد یهو ات هم همکاری کرد منم کمرش رو گرفتم و به خودم نزدیک کردم که یه صدایی از پشت اومد
_ه..هیونگ؟ (با صدای شکسته)
×ک..کوک این... این یه اتفاق بود ببخشید ....
+چرا داری بهونه میاری بیبی؟ وقتش نیست بفهمن با هم قرار میزاریم ؟
_چ...چی؟(با همون صدا)
+درسته جئون قرار میزاریم
×ات بس کن
+چرا بس کنم عزیزم ؟ من نمیخوام دروغ بگم به کسی
×پس چرا الان داری میگی ؟
+هی یونگییییی
×کوفت ، بس کنید این بچه بازی رو ، هم تو جونگ کوک رو دوست داری هم اون تورو پس بس کنید و برگردید
+و..ولی کارم؟
× بهتره به جونگ کوک همه چی رو بگی
_چی رو؟
×دلیلی که ترکت کرد ، ات جونگ کوک درکت میکنه توام شرایط خوبی نداشتی
+و..ولی
×من میرم شما هم حرفاتون رو بزنید
+ا..اوپااا
_بگو
+چ....چی؟
_توضیح میخوام
+راستش.....راستش........
(های عزیزای من همونطور که میدونید ما کنکوری ایم و وقت نمیکنیم اینم برای اینکه خیلی وقت بود نبودم گذاشتم گایز دیگه توی اون پیج پاستای بعد رو میزارم
@Bora_thv20
خلاصه که ما برگشتیم و قرار دوباره ادامه بدیم
دوستان دارم
راستی به نظرتون بورا چیکار میکنه ؟ میگه یا نه؟)
۳.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.