از خواب بیدار شدم ساعت سه صبح بود خواستم باز بخوابم
از خواب بیدار شدم. ساعت "سه" صبح بود، خواستم باز بخوابم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
چراغو روشن کردم و نشستم روی تخت.
به دور برم نگاه کردم، به کتاب خونه و به فیلمای کنار میز.
نمیشد با کسی حرف بزنی یا پیامی برای کسی بفرستی. سرمو چرخوندم و خوب به دور و برم نگاه کردم. ولی وقت مناسبی برای هیچ کاری نبود.
یه زمان هایی هست که مثل ساعت "سه" صبح میمونه! هر کاری میکنی تنهایی،
و بدتر اینکه "تنهاییتو"... نمیتونی با هیچ چیزی پر کنی.
#حمید_جدیدی
#deep_feeling
چراغو روشن کردم و نشستم روی تخت.
به دور برم نگاه کردم، به کتاب خونه و به فیلمای کنار میز.
نمیشد با کسی حرف بزنی یا پیامی برای کسی بفرستی. سرمو چرخوندم و خوب به دور و برم نگاه کردم. ولی وقت مناسبی برای هیچ کاری نبود.
یه زمان هایی هست که مثل ساعت "سه" صبح میمونه! هر کاری میکنی تنهایی،
و بدتر اینکه "تنهاییتو"... نمیتونی با هیچ چیزی پر کنی.
#حمید_جدیدی
#deep_feeling
- ۲.۱k
- ۲۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط