چشمهایت هر فقیهی را هراسان می کند

چشمهایت هر فقیهی را هراسان می کند
مرجعِ تقلیدِ قم را نامسلمان می کند

کُلُّهُم طلّاب در علمیه کافر میشوند
خبرگانِ رهبری را شیخِ صنعان می کند

"هاشمی" گر یک نظر رؤیت کند روی تورا
مجمعِ تشخیص و مجلس را چراغان می کند

شهرداری چون ببیند شهر زیرِ پای توست
سنگفرشی از زمرد در خیابان می کند

قوه یِ مجریه از دستت شکایت کرده چون
دستهایت جابجائی هایِ پنهان می کند

پایتخت از دلبری هایت چه سرگردان شده
قم نشد ، کاشان ٬ نشد عزمِ خراسان می کند

گریه هایت را بِبَر سمتِ بیابان هایِ یزد
اشکهایت هر کویری را گلستان می کند

کشمکش ها میکند این پیرهن با پیکرت
چَشمِ درویشِ مرا از ریشه ویران می کند
دیدگاه ها (۸)

موی مشکی،شال قرمز،زندگی زیباست نه؟اینکه من"روزی تو را دیدم"خ...

همه دخترها شاعرند...نویسنده اندمغزشان پراست از داستانها و رو...

یکی از زیباترین شعر های فریدون مشیریدل که تنگ است کجا باید ر...

بوسیدمش وقت اذان،یا رب ببخشایم ولیآمد ز مسجد حکم این :حی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط