پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من
پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من
سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانــه اش با من
که می گویـد که می نتوا ن زدن بی جـام
وپیمانه
شراب از لعل گلگونت بده پیمانه اش با من
مگرنشنیده ای گنجینه در ویرانه دارد جـای
عیان کن گنج حسنت ای پری ویرانه اش با من
ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد.
افسانه
تو مجنون ساز از عشقت مرا افسانه اش با من
بگفتم صید کردی مرغ دل نیکو نگهدارش
سر زلفش نشانم داد و گفتـا لانه اش با من
ز تـرک می اگر رنجید از من پیر میخانه
نمودم تـوبه زین پس رونق میخانه اش با من
مگو شمع رخ مه پیکران پروانه هـا دارد
تو شمع روی خود بنما بُتا پروانه اش با من
پی صـــید دل آن بلبل بــاغ صفا ساقی
به گلزار صفـا دامی بگستر دانه اش با من
#F
سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانــه اش با من
که می گویـد که می نتوا ن زدن بی جـام
وپیمانه
شراب از لعل گلگونت بده پیمانه اش با من
مگرنشنیده ای گنجینه در ویرانه دارد جـای
عیان کن گنج حسنت ای پری ویرانه اش با من
ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد.
افسانه
تو مجنون ساز از عشقت مرا افسانه اش با من
بگفتم صید کردی مرغ دل نیکو نگهدارش
سر زلفش نشانم داد و گفتـا لانه اش با من
ز تـرک می اگر رنجید از من پیر میخانه
نمودم تـوبه زین پس رونق میخانه اش با من
مگو شمع رخ مه پیکران پروانه هـا دارد
تو شمع روی خود بنما بُتا پروانه اش با من
پی صـــید دل آن بلبل بــاغ صفا ساقی
به گلزار صفـا دامی بگستر دانه اش با من
#F
۲.۳k
۰۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.