سخت است که غم باشد و فریاد نباشد
سخت است که غم باشد و فریاد نباشد
شال از سر تو رد شود و باد نباشد
یک شب که مرا خواب گرفته است بیایی
دل بند کسی دیگر و آزاد نباشد
تو نامه نوشتی برسانی به دستم
از دیدن پستچی دلم شاد نباشد
هی ناز کنی عشوه کنی من نگیرم
این سکه ی کج به فکر افتاد نباشد
لب بر لب تو به یاد ایام گذشته
یک بار دوباره بوسیدنت ایراد نباشد
تو عشق منی گر چه نشد قسمت قلبم
ویرانه دلم بی تو که آباد نباشد
آتش به دلم باشد و از داغ تو سوزم
جز گریه برایم امداد نباشد
من سنگ صبورم بسوزم پی غمها
سخت است که غم باشد و فریاد نباشد.
#F
شال از سر تو رد شود و باد نباشد
یک شب که مرا خواب گرفته است بیایی
دل بند کسی دیگر و آزاد نباشد
تو نامه نوشتی برسانی به دستم
از دیدن پستچی دلم شاد نباشد
هی ناز کنی عشوه کنی من نگیرم
این سکه ی کج به فکر افتاد نباشد
لب بر لب تو به یاد ایام گذشته
یک بار دوباره بوسیدنت ایراد نباشد
تو عشق منی گر چه نشد قسمت قلبم
ویرانه دلم بی تو که آباد نباشد
آتش به دلم باشد و از داغ تو سوزم
جز گریه برایم امداد نباشد
من سنگ صبورم بسوزم پی غمها
سخت است که غم باشد و فریاد نباشد.
#F
۲.۰k
۰۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.