فیک:اتاق۳۱۱
فیک:اتاق۳۱۱
part⁷
ویو چه مین
با اون مَرده اسمش جونگکوک بود دست دادم که بعد.........
رفت سمت آینه کوچیکی که توی اتاق بود
یه آینه کوچیک توی اتاق بود، اندازه که فقط میشد صورت خودت رو توی آینه ببینی
وقتی که رفت سمت آینه میخواست آینه رو برداره
خیلی عجب بود
قرار شد که منو از اینجا ببره بیرون ولی الان میخواد آینه رو برداره
این مَرده هم مثل بقیه روانیه
ولی خب کاریش نمیشه کرد دیگه باهاش قرار بستم که کمکم کنه کمکش کنم
خلاصه که آینه اتاق رو برداشت
پشت آینه مثل بقیه یه دیوار بود
خب اصلا عجب نبود
خب پس میخواستم که پشت آینه یه چیز دیگه باشه منو باش
اون مَرده جونگکوک آینه اتاق رو که برداشت، آینه اتاق رو جوری گذاشت روی تخت که نشکنه بعد دوباره آمد سمت همون جایی که آینه بود
بعد دستش رو هی همون جا فشار میداد، که انگار یه چیزی پشت دیواره میخواد برش داره
آخه من چرا به حرف یه دیونه گوش دادم اون روانیه من باور کردم
اون مَرده جونگکوک خیلی روانیه که میخواد دیوار رو تکون بده
توی بخشی که من کار میکنم از این جور آدما زیاد هست
خودم همیشه باید به خودم کمک کنم به این مَرده نمیشه اعتماد کرد
اون مَرده جونگکوک بازم داشت دیوار رو فشار میداد که دیگه خسته شدم بهش
گفتم:............
+داری چیکار میکنی؟خودت که باید بفهمی که یه دیواره نمیتونی یه دیوار رو تکون بدی
_خودم میدونم دارم چیکار میکنم تو فوضولی نکن( سرد جواب میده)
+تو.........(چه مین امد حرف بزنه که هیچی نگفت)
ویو چه مین
آمدم جوابش رو بدم که یهو...
که یهو همون جای که داشت فشار میداد اندازه همون آینه دیوار باز شد
وقتی که باز شد یه عالمه بطری اونجا بود
از بطری های کوچیک گرفته تا بزرگ
توی همشونم پر بود
خیلی عجیب بود
آخه چرا باید یه دیونه همیچین جای داشته باشه
خیلی تعجب کرده بودم و داشتم با چشمایی گشاد شدم بهش نگاه میکردم که در آمد گفت:........
_بجای اینکه اونطوری نگام کنی یکم کمک کن اون ظرفه که بقلته رو بهم بده(سرد میگه)
ویو چه مین
بهم اینو گفت که به خودم آمد و خودمو جمع جور کردم
به کنارم نگاه کردم که دیدم یه ظرف آهنی که شکل خاصی داشت نزدیک بودم
با دستم به ظرفه اشاره کردم گفتم:........
+اینو میگی؟
_غیر از اون ظرف، ظرف دیگه ای میبینی(سرد)
ویو چه مین
این یارو بد جوری آدمو پشیمون میکنه ازش سوال بپرسم
رفتم سمت ظرف از روی زمین برش داشتم بردم پیش مَرده جونگکوک
بهش گفتم:...................
+حالا چیکارش کنم؟
_خب بزارش زمین، کار دیگه ای میخوای باهاش بکنی(سرد)
ویو چه مین
ظرف رو گذاشتم زمین جلوی پای مَرده جونگکوک
خدای دیگه من اصلا از این یارو چیزی نمیپرسم، مثل آدم جواب نمیده همش تیکه میندازه
[(پایانpart⁷)]
part⁷
ویو چه مین
با اون مَرده اسمش جونگکوک بود دست دادم که بعد.........
رفت سمت آینه کوچیکی که توی اتاق بود
یه آینه کوچیک توی اتاق بود، اندازه که فقط میشد صورت خودت رو توی آینه ببینی
وقتی که رفت سمت آینه میخواست آینه رو برداره
خیلی عجب بود
قرار شد که منو از اینجا ببره بیرون ولی الان میخواد آینه رو برداره
این مَرده هم مثل بقیه روانیه
ولی خب کاریش نمیشه کرد دیگه باهاش قرار بستم که کمکم کنه کمکش کنم
خلاصه که آینه اتاق رو برداشت
پشت آینه مثل بقیه یه دیوار بود
خب اصلا عجب نبود
خب پس میخواستم که پشت آینه یه چیز دیگه باشه منو باش
اون مَرده جونگکوک آینه اتاق رو که برداشت، آینه اتاق رو جوری گذاشت روی تخت که نشکنه بعد دوباره آمد سمت همون جایی که آینه بود
بعد دستش رو هی همون جا فشار میداد، که انگار یه چیزی پشت دیواره میخواد برش داره
آخه من چرا به حرف یه دیونه گوش دادم اون روانیه من باور کردم
اون مَرده جونگکوک خیلی روانیه که میخواد دیوار رو تکون بده
توی بخشی که من کار میکنم از این جور آدما زیاد هست
خودم همیشه باید به خودم کمک کنم به این مَرده نمیشه اعتماد کرد
اون مَرده جونگکوک بازم داشت دیوار رو فشار میداد که دیگه خسته شدم بهش
گفتم:............
+داری چیکار میکنی؟خودت که باید بفهمی که یه دیواره نمیتونی یه دیوار رو تکون بدی
_خودم میدونم دارم چیکار میکنم تو فوضولی نکن( سرد جواب میده)
+تو.........(چه مین امد حرف بزنه که هیچی نگفت)
ویو چه مین
آمدم جوابش رو بدم که یهو...
که یهو همون جای که داشت فشار میداد اندازه همون آینه دیوار باز شد
وقتی که باز شد یه عالمه بطری اونجا بود
از بطری های کوچیک گرفته تا بزرگ
توی همشونم پر بود
خیلی عجیب بود
آخه چرا باید یه دیونه همیچین جای داشته باشه
خیلی تعجب کرده بودم و داشتم با چشمایی گشاد شدم بهش نگاه میکردم که در آمد گفت:........
_بجای اینکه اونطوری نگام کنی یکم کمک کن اون ظرفه که بقلته رو بهم بده(سرد میگه)
ویو چه مین
بهم اینو گفت که به خودم آمد و خودمو جمع جور کردم
به کنارم نگاه کردم که دیدم یه ظرف آهنی که شکل خاصی داشت نزدیک بودم
با دستم به ظرفه اشاره کردم گفتم:........
+اینو میگی؟
_غیر از اون ظرف، ظرف دیگه ای میبینی(سرد)
ویو چه مین
این یارو بد جوری آدمو پشیمون میکنه ازش سوال بپرسم
رفتم سمت ظرف از روی زمین برش داشتم بردم پیش مَرده جونگکوک
بهش گفتم:...................
+حالا چیکارش کنم؟
_خب بزارش زمین، کار دیگه ای میخوای باهاش بکنی(سرد)
ویو چه مین
ظرف رو گذاشتم زمین جلوی پای مَرده جونگکوک
خدای دیگه من اصلا از این یارو چیزی نمیپرسم، مثل آدم جواب نمیده همش تیکه میندازه
[(پایانpart⁷)]
۷.۴k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.