زنانگی های گمشده

زنانگی های گمشده...
دور و بر من پر است از زنهایی که دیگر بوی زن نمی دهند... نگرانم...
نگران برای زنانگی های زن هایی که دارند "مرد" می شوند... این روزها کار کردن برای یک زن افتخار است...نشانه ی استقلالش،نشانه ی هوشش و نشانه ی زرنگی اش است در چشم دیگران... رد نمی کنم کار کردن یک "زن" را... در اجتماع بودنش را...به دست آوردن موفقیتش را...اما... می تازم به تمام قوانینی که زنانگی زن را از او می گیرند...می تازم به تمام خودخواهی یک زن برای کار کردن مثل یک مرد...می تازم به آن چیز و آن کس که زن را مجبور به کار کردن مثل یک مرد بکند..
می تازم به این که زنی با غرور و افتخار بگوید: من مثل مرد کار می کنم... می دانم که متهم می شوم برای این حرفها...متهم به اندیشیدن آرمانی،متهم به این که سختی های زندگی را نمی بینم و دلم خوش است و از این جور حرفها... اما من نگرانم...
نگران برای تمام زنان و دختران این سرزمین... برای آن زن که طراوت و شادابی و شورش،که زنانگی اش در ساعات کار اداری گم می شود و سهمی از آن نمی ماند برای زندگی... برای آن زن که بردباری مادرانه اش در لا به لای تکاپو برای رسیدن به هیچ از کف می رود... برای آن زن که خود را از دیدن کودکی های کودکش محروم
می کند... برای تمام زنانی که دارند مرد میشوند!!
دیدگاه ها (۱)

به مادرم گفتم ای بلا بگیرد این اینترنت را...گفت چطور ؟گفتم ز...

تا خرخرهـ از حرفـ پُرمـ با ڪهـ بگویمـ ؟این شهر پر از ڪور و ڪ...

زنیدر ساحل شببا احساسات وحشیانهعشق خود را چاقو می زد!زنیدر س...

مطمئن باشید دیگر از درون تهی شده ام .می توانید مرا از کاه ، ...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

دلم می سوزه واسه بچه هایکه خام اند و از این دنیاچیزی نمی‌دون...

قیافه رو باش تورو مولا !!فقط کم مونده تو چشاش ژل تزریق کنه !...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط