من اومدم

من اومدم 🥳🥳🥳🥳

کیو: بعدا میفهمی😁

ران: خیلی خوب باشه 🥲

کیو بعد از اینکه ویالون رو گرفت رفت تو بالکن بزرگ اتاقش ( عین ونزدی😐) و شروع کرد به ویالون زدن و نمیدونست که کسی داخل امارت هست چون رفته بودن بیرون

اندر ذهن سانزو: داشتم میرفتم اتاق کیو تا بهش بگم بیاد غذا بخوره ولی وقتی دیدم داره اهنگ میزنه همون جا عاشقش شدم

سانزو: کیو نگفته بودی ویالون بزنی😼

کیو: یا جد سادات تو از کجا پیدات شددددد🤯🤯🤯🤯🤯🤯
سانزو: من با اونا نرفتم ماموریت

کیو: اها ....... خب چیکارم داشتی؟

سانزو: اها ارع اومدم بگم با غذا بخور

کیو: غذا چیه؟

سانزو: پیتزا با همبرگر

کیو: ای لعنت بهت من به نپن حساسیت دارم😑😑😑😑😑

سانزو : 🤣🤣🤣 بابا شوخی کردم شام برنج داریم
کیو : باشع الان میام😋😋😋😋

اندر ذهن سانزو: چرا انقدر نازهههههههه😆😆😆😆😆😆

دوستان خواستم بگم که رقیب عشقی سانزو نیست و نویسنده اومده مربع عاشقانه ساخته😀😀😀😀
دیدگاه ها (۲)

شمالی ها دستا بالا✋

ولی مزه پیتزا یه چیز دیگشت😋😋😋

ویو کیو: مایکی شروع کرد به دوریاکی خوردن و ما الان ربا ایشون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط