چرا من....

پارت ۹
(سلاممم چطوریدد خب امیدوارم چطورتون عالی باشههه و خب میدونم خیلی منتظر موندید تا پارت بدم ولی نمیخوام بزنم تو ذوقتون ولی باید بگم ممکنه یکم فن فیک چرت بشه خودمم از اول گفتم اینو برای سرگرمی گذاشتم....و یه چیز دیگه من یه لقب برای خودم انتخاب کردم به اسم (داینامایت) دیگه منو به این بشناسیم خب برگردیم سره پارت.....)

*کاتسوکی داشت همینطوری سره ایزوکو داد میزد و یهو حولش داد*

کاتسوکی: اَه....حتی لیاقت داد زدن و سرزنش کردن هم نداری.....اون چیز نکبت چیه‌.....؟

ایزوکو: ا-این چ..

کاتسوکی: حوصله ی مِن مِن کردن هاتو ندارم دکوی اضافی یه بار گفتم دوباره هم میگم.......سریع بگو

*ایزوکو در حالی که تلاش میکرد که بدون وقفه بگه کاتسوکی فقط خشمش بیشتر میشد و یهویی یقه ی ای ایزوکو رو گرفت*

کاتسوکی : فکر کنم اگه زبونت رو ببرم راحت تر هم بتونی حرف بزنی نفله....حقته بزنم...اَه زود باش زر بدرد نخورت و با اون زبون لعنتیت بگو

ایزوکو: ا-اینو....ه-همون...آقاعه..ب-بهم داد گفت...گفت که میخواد اینجا...پ-پیاده بشه...ب..بعدش...گفت...گفت...که...ا-این وسیله...میتونی ضعفم رو....از بین...ب-ببره...ت-ت-تو...هم که...ا-اجازه..نمیدی...من...چ-چیزی...بخورم

کاتسوکی: خب پس بهتره این وسیله ی نکبت رو هم از ت بگیرم

ایزوکو: ن-نه ل-

* ایزوکو تا خواست چیزی بگه وسیله رو ازش قاپید و رفت و در ماشین و باز کرد*

کاتسوکی: خوبه حداقل دیگه لازم نیست سره سبزشو بندازم رو پای لعنتیم *زیر لب زمزمه میکر طوری که خودش فقط میتونست بشنوه*
*ایزوکو تلو تلو کنان مثل آدمای مست رفت در ماشین و باز کرد و نشست و کاتسوکی هم نشست و راننده هم نشست*
*ایزوکو زل زد به شیشه ی ماشین و اجازه داد که اشکاش از چشم های زمردی سبز سگی(من رو چشاش کراشم🙌 ) سرازیر شوند*

~ایزوکو در ذهن~

آره درست گفتم یکم فکر کردم که حداقل آدم مهربونیه ولی اشتباه کردم آخه من کدوم آدمیم؟ از حیوونم بدترم که هیچوقت نمیفهمم که کاچان هیچوقت قرار نیست باهام آروم رفتار کنه فقط سه روز دیگه تحمل کن ایزوکو بعدش از شر این دنیای بی انصاف خلاص میشی

*همینطور که داشت با خودش حرف میزد و به شیشه ی ماشین و به منظره ی سر سبز بیرون خیره شد در همین حین...*
*کاتسوکی باکوگو به منظره ی روبروش خیره شده بود پاهاش رو روی داشبورد ماشین (نمیدونم چیه دیگه هرچی خودتون برداشت کردین برادران)*

~کاتسوکی در ذهن~

این دشته شبیه اون بروکلی نفله ست که زندگیم رو به گوه کشیدع اصلا همه زندگیم رو به گوه کشیدن ولی این منظره یه جورایی خیلی قشنگه لعنتیه (اوه اوه از تو بعید بود جناب کاتسوکی🙌)
*و همینطور که میرفتن*

~ایزوکو در ذهن~

اون یاروعه هم احمق بود چطوری کسی که انقد ازم بدش میاد میتونه عاش-اه اصلا عشق چیه؟؟ عشق *در دلش خندید*عشق مسخرست(همچنین)
دیدگاه ها (۱۷)

فقط بخاطر یه اتفاق....

هرکاری میکنم نمیدونم چرا نمیاد همه چی میاد ولی این نمیاد یعن...

هشدار دارم که کمش کنید موقع دیدن که آبروتون نره😅

ولی این دوتا اهنگ....💔🛐:)

{سناریو شماره 3}

پارت (سلاممممم بعد از سال هاااا اومدم با یه پارت...چون دلم ب...

[سناریو شماره ۴]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط