با چشمها ز حرت ان صبح نابه جا

با چشمها، ز حيرت اين صبح نابه جاي
خشكيده بر دريچه خورشيد چارتاق
بر تارك سپيده اين روز پا به زاي
دستان بسته ام را آزاد كردم از زنجيرهاي خواب
فرياد بركشيدم: "اينك چراغ معجزه مردم!
تشخيص نيم شب را از فجر
در چشم هاي كوردلي تان
سويي به جاي اگر مانده ست آن قدر،
تا از كيسه تان نرفته تماشا كنيد خوب
در آسمان شب پرواز آفتاب را!
با گوش هاي ناشنوايي تان اين طرفه بشنويد:
در نيم پرده شب آواز آفتاب را ! "
" _ ديديم
(گفتند خلق نيمي)   پرواز روشنش را. آري!"
نيمي به شادي از دل فرياد بركشيدند:
" با گوش جان شنيديم آواز روشن اش را !"

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۰)

باري من با دهان حيرت فرياد بر كشيدم:" _ اي ياوه، ياوه ، ياوه...

" _ اين گول بين كه روشني آفتاب را از ما دليل مي طلبد."توفان ...

ستاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شددلِ رمیده یِ ما را انیس و مون...

نخستین بار كه عشق به سراغم آمد، ادعایِ مالكیت جهانِ را كردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط