رمان رز زخمی

رمان رز زخمی🍷🔪
پارت ۴

و یه لبخند تلخ زدمو رفتم دنیال ارسلان
وسطای راه بودیم که گفت:
ارسلان: قوانین رو باید بهت بگم
دیانا: بگو
ارسلان: تو خدمت کار دادش من شایان هستی. شبا با من میخوامی. من نه زن دارم نه دوست دختر ولی تاحالا حدود ۲۰؛۳۰ دختر رو زن کردم. من هرشب میرم کاباره. وقتی مستمهر کاری باهات کردم نباید چیزی بگی. و اینکه شایا اگر گفت بامن س*ک*س کن؛ لاپا*یی بده؛ لب بگیر مییای به من میگی.
دیانا: چرا اینکارو بامن میکنی؟
ارسلان: چون عموی تو که مثلا بشه بابای من از مادر من مثل یک دستمال کاغذی استفاده کرد و بعد انداختش دور
دیانا: خب چرا منو شکنجه میکنی؟
ارسلان: چون بابا بزرگم همین کارو باهات میکرد ولی یه دلیلش اینکه توهم از گوشت و پست عموتی حرف اضافه هم نباشه.
دیانا: چشم.
ارسلان: کاش همیشه همینقدر حرف گوش کن بودی. الانم که میریم میری توی اتاق شایان. راستی من دوست موست زیاد دارم اگر بهت پیشنهاد دادن به من بگو.
دیانا: باشه با....
ارسلان: چی؟
دیانا: ببخشید یعنی چشم.
ارسلان: حالا شد دختر خوب.
اداشو در آوردم تا وقتی که رسیدیم هرفی بینمون رد و بدل نشد. وفقط موزیک بود که سوکوت بینمون رو میشکست.
ببخشید کمه.
حدود یه ۱۶روز دیگه جبران میکنم.
دوستون دارمممممممممممم 💋😂💝
دیدگاه ها (۴)

رمان رز زخمی🍷🔪رسیدیم عمارت من این عمارت رو دیده بودم یک بار ...

رز زخمی🍷🔪پارت ۵(ببخشید یادم رفت برای اون یکی رو یادم رفت بزا...

راستشو میگم

از وقتی که پیجم رو زدم تا همین الانه که ۱۲۳نفره پیجم رو دنبا...

سه پارت دیگه هم گذاشتم بازم ببخشید خیلی دیر شد شرط هم فقط دو...

پارت جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط