پارت

پارت ۵۳
× ا/ت
+ بله
×میشه ازت یه در خواستی کنم ؟
+ البته بگو
× میشه ... میشه برای آخرین بار ببوسمت ؟
ا/ت از حرف تهیونگ تعجب کرده و می‌ترسید که کسی اون هارو ببینه و به کوک بگه و حتی نمی خواست به این قسمتش حتی فک کنه چون حتی فکر کردن بهش تنش رو میلرزوند اما دلش هم نمی خواست آخرین خواسته تهیونگ رو رد کنه
پس ا/ت سری به معنای باشه تکون داد و چشم هاشو بست
تهیونگ لب هاشو رو لب های ا/ت گذاشت و همدیگرو بوسیدن و با جدا شدن از هم دیگه ا/ت چشم هاشو باز کرد
× ممنونم ا/ت که اجازه دادی
+ مواظب خودت باش
و از ماشین پیاده شد و با دور شدن ماشین تهیونگ به راهش ادامه داد وقتی داشت راه می‌رفت دو تا مرد سیاه پوش به سمتش اومدن و دست هاشو گرفتم و پارچه سیاه رنگی روی سرش گذاشتن ا/ت در حال تقلا کردن بود ولی فایده ای نداشت
+ ولم کنید با شماهام عوضی با توهم ولم کن
همینطور داشت حرف می‌زد که با برخورد جسم محکمی به سرش بیهوش شد
بعد از بهوش اومدنش نگاهی به اطراف انداخت انباری تنها جایی که به ذهنش رسید خواس حرفی بزنه که متوجه دستهای بسته اش به لبه ی تخت یک نفره ای که روش قرار داشت شد
اب دهنش رو به سختی قورت داد و چند باری نفس عمیقی کشید
- بایدم بترسی
تا شنیدن صدای آشنایی نگاهی به تاریکی گوشه انباری انداخت با پدیدار شدن قامت جانگ کوک در روشنایی کمی به تاج تخت فشار آورد به شدت از مرد رو به روش می ترسید و این چیزی نبود که از چشم کوک دور بمونه
- که رفته بودی پایان نامه ات رو ارائه بدی ، آره؟
جوابی نداد ، جوابی نداشت که بده ...
پوزخندی زد و همینطور که به سمت دختره ترسیده ی روی تخت نزدیک می‌شد آستین لباس سفید رنگش رو تا کرد
- من شبیه احمقام ا/ت ؟
با رسیدن به بالای سر ا/ت دستش رو بلند کرد و روی موهای ا/ت قرار داد شروع کرد به نوازش موهاش و در همون حین موبایلش رو از جیب شلوارش درآورد و رو به روی صورت ا/ت گرفت
- این چیه ؟ ...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۵۴ا/ت با دیدن عکس خودش و تهیونگ تو ماشین در حال بوسیدن ...

پارت ۲۲بچه ها فیک و یکم تغییر دادم ا.ت:تانیاا.پ:کانادها.ب:لا...

پارت ۵۲ حاضر شد و از عمارت خارج شد و به تيمارستان رفت و پرو...

۵۱

شوهر دو روزه. پارت۷۷

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

تکپارتی درخواستی اسمات از ته ته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط